عملیات بزرگ مروارید ـ از پا در آوردن ۷ تیپ و لشکر سپاه پاسداران توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران ـ ۱۲فروردین۱۳۷۰
عملیات بزرگ مروارید
از پا در آوردن ۷ تیپ و لشکر سپاه پاسداران
توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران
۱۲ فروردین۱۳۷۰
رفسنجانی:
این دیوار قدش از قد ما بلندتر بود
آقای مسعود رجوی مراسم عید فطر ـ۲۷فروردین ۱۳۷۰
رژیم آمده بود هم از جنوب عراق هم از شمال عراق خط خودش رو پیش میبرد ، خط رژیم عبارت بود از ماکزیممش تأسیس حکومت اسلامی مینیممش از بین بردن مجاهدین. خلاصه میخواست یا همه عراقو بخوره یا حداقل مجاهدین رو بخوره ، اول ما فکر میکردیم ۱۴معبرو باز کرده بعد معلوم شد بیشتر از ۳۰معبرِ از بصره و شلمچه گرفته تا شمال شمالش و خودش آدماشومیفرستاد طلبه میفرستاد پاسدار میفرستاد در کوت در عماره در بدره در جسان ،از جنوب عراقم دارم میگم ، و همینطور تا شمال ، خلاصه جبههای تشکیل داد بود که سردمدارش خودش بود طبعاً از این بهقول خودشون معارضه عراق هم استفاده میکرد
ما اینجا باید تصمیم سرنوشت میگرفتیم. تصمیم سرنوشت که میگم در مقابل رژیم خمینیها نه در مقابل کس دیگه ، طرف حساب ما که این کوچولو موچولوا نیستند طرف حسابمون یکی دیگه است دو راه داشتیم. یا راه به عقب ، عقبنشینی کنیم و لکن هیهات مناالذله ، این راه به عقب بود. احتمالاً شما میدانید که ما این کاره نیستیم یعنی شاید که از همه بهتر از خود مجاهدین حتی بهتر رژیم خمینی جنس مجاهدینرو شناخته ، که وقتی پاش وای میایستند تا کجا میایستند راه دوم رو به جلو بود رو به جلو یعنی حرکت به سمت مرزهای خودمون ، هرچی میخواد بشه ، بشه اگه قراره کشته بشیم ، تو راه مرزی خودمون کشته بشیم تو خاک میهن خودمون کشته بشیم، با پاسدار دست به یقه بشیم کشته بشیم نه با سرانگشت هاش.
اگر زمانی لازم شد، تمامی اینها را بهدقت منتشر خواهیم کرد. فقط میخواستم توی جریان باشید که، تمامی وجوه، ابعاد و جنبههای عملیات و درگیریهای این مدت در حد توان ما سنجیده و حساب شده بود.
باید اینجا سیلی محکمی نوشجان میکرد هم دجال توی قبر هم رفسنجانی و خمینی حالا شنیدم رفتند گفتند که این دیواری که ما رو فرستادید قدش از قد ما بلندتر بود.
تلویزیون رژیم -۱۸ آذر۹۱
پاسدار دوم: مجوز ورود به داخل عراق را به مدت مثلا چند روزی از مقام معظم رهبری میگیرن که علیه گروهک منافقین در عمق خاک عراق فعالیت نظامی داشته باشند.
پاسدار اول: معروف بود بهعملیات در واقع کلار، حالا در منطقهیی نام کلار و کفری و این شهرهایی از عراق و اینجاها همین تعقیب منافقین.
پاسدار پنجم: ساعت ۴صبح بود، البته از ساعت همین۲ و ۳ نصف شب آتیش میومد، آتیش از چندین جناح میاومد، اینقدر آتیش سنگین بود که اصلاً نمیفهمیدیم کجا داریم میریم حقیقتا
دوازدهم فروردین هر سال در تقویم مقاومت ایران یادآور عملیات مروارید ارتش آزادیبخش ملی ایران در سال ۱۳۷۰است. عملیاتی که طرح و تهاجم سنگین و بزرگ رژیم آخوندی برای نابودی ارتش آزادیبخش را در هم شکست و نیروهای سپاه و بسیج رژیم را خوار و شکستخورده به لانههایشان برگرداند. سردمداران ولایت کمی بعد ناگزیر به اعتراف شدند که میخواستند از دیوار بلندتر از قد خودشان بالا بروند.
شکست سنگین دیکتاتوری آخوندی در عملیات مروارید یکی از تلخترین تجربههای رژیم در رویارویی با مقاومت ایران بود.
رژیم آخوندی بالاترین بهرهبرداری را از جنگ در کویت بهعمل آورد. در آن زمان خامنهای و رفسنجانی میخواستند قبل از هر چیز از دست مجاهدین و ارتش آزادیبخش خلاص شوند و سپس در ادامه جنگ ضدمیهنی خمینی با شعار قدس از طریق کربلا، عراق را به تیول رژیم ولایت فقیه تبدیل کنند تا موجب ماندگاری و ثبات رژیمشان گردد.
جنگ کویت با مهیب ترین بمبارانها که تا آن زمان در تاریخ بیسابقه بود در ۲۷ دیماه سال ۱۳۶۹ آغاز شد و تا روز ۹ اسفند با شدت ادامه داشت. در این جنگ آمریکا بمبهای فرشی ۱۰ تنی را هم علاوه بر انواع بمبافکن ها و هواپیمای رادار گریز شبح و موشکهای جدید شامل موشک کروز را بکار گرفت و در یک شخم بزرگ شش هفتهیی از هوا و زمین ارتش عراق را شکست داد و از کویت بیرون راند.
حاصل آن جنگ به هم خوردن تعادلقوای پیشین در منطقه و شکلگیری صفبندی جدید بود. این بحران رژیم آخوندی را که در منطقه و حتی در جهان در انزوای کامل بود، از انزوا بیرون آورد. این برای وارثان خمینی فرصت غیرمنتظرهای برای بهره برداری سیاسی و اقتصادی کلان بود. رژیم ضدبشری خمینی که میدانست این موقعیت و فرصت تاریخی هیچگاه برایش تکرار نخواهد شد، بلافاصله پس از پایان جنگ خلیجفارس با چرخشی سریع در ابعادی گسترده شروع به اعزام نیرو و تهاجم در سراسر نوار مرزی عراق کرد تا به خیال خود هم حکومتی از نوع حکومت پلید خود در این کشور برقرار سازد و هم ارتش آزادیبخش و مجاهدین را نابود سازد.
دو هفته بعد از آتشبس بین آمریکا و عراق، خامنهای که فرصت را مغتنم یافته بود در روز ۲۲ اسفند ۶۹ اعلام کرد: راه نجات ملت عراق، حرکت برای حاکمیت اسلام است.
خامنهای در دیدار با آخوندها و ائمهٔ جماعات و وعاظ رژیم در آستانه ماه رمضان گفت:
اگر ملت عراق هم امروز بخواهند نجات پیدا کنند، باید به اسلام بچسبند؛ بایستی از اسلام دفاع کنند؛ باید آنچنانی که اسلام دستور میدهد، فداکاری کنند و به سمت حاکمیت اسلام حرکت نمایند.
بعدازظهر همان روز رفسنجانی با سرکردگان سپاه و آخوند محمدعلی گلپایگانی مسئول دفتر خامنهای به کرمانشاه رفت و در قرارگاه رمضان برای شروع تهاجم به ارتش آزادیبخش ملی ایران مستقر شد.
متعاقباً در روز ۲۶ اسفند سرتیپ پاسدار محمد جعفری سرکرده سپاه پانزدهم رمضان «انقلاب اسلامی ملت مسلمان عراق» را مبارک باد گفت. این آغاز حمله رسمی به پایگاههای ارتش آزادیبخش هم بود.
مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران در یک عملیات دفاعی در برابر تهاجمات گسترده نیروهای نظامی آخوندهای حاکم ایستادند. آنها در نبردی که طنین آن در غرش هولانگیزترین و صعبترین بمبارانهای تاریخ محو میشد، رزمیدند و بر انبوه سپاهی بسا افزونتر از خویش پیروز شدند.
در روز ۵ فروردین ۱۳۷۰ بهدنبال توطئه و تهاجم گسترده پاسداران رژیم خمینی به مواضع ارتش آزادیبخش ملی ایران، یکانهای ارتش آزادیبخش تعرض متقابل و بزرگ خود را برای دفاع از مقاومت عادلانه مردم ایران در شمال شهرهای جلولا و خانقین در ۹محور آغاز کردند و ساعتی بعد چند یگان دیگر ارتش آزادیبخش در دو محور جدید وارد این عملیات شدند. به این ترتیب رزمندگان أزادی در۱۱ محور در نواری به طول بیش از۱۵۰ کیلومتر و عمق متوسط ۵۰ کیلومتر در منطقه عمومی قره تپه، جلولا و خانقین به درهم شکستن توطئهٔ دشمن اقدام نمودند.
تلفات پاسداران خمینی در جریان عملیات بزرگ ارتش آزادیبخش ملی ایران در ۵ فروردین ۱۳۷۰ آنچنان سنگین بود که چندین یگان سپاه پاسداران متلاشی شد یا کارآیی رزمی خودش را از دست داد.
اما اصلیترین جنگ ارتش آزادی با پاسداران خمینی روز ۱۲فرودین ۷۰در ارتفاعات مروارید بهوقوع پیوست، در این روز ۷ تیپ و لشگر سپاه پاسداران رژیم آخوندی متشکل از هزاران مزدور همراه با انواع تسلیحات و تجهیزات در منطقه مرزی قصر شیرین تهاجم گسترده ا ی در ۴ محور علیه مواضع ارتش آزادیبخش را بهمنظور تصرف ارتفاعات مروارید در شمال شهر جلولا و ارتفاعات آق داغ آغاز کردند.
رزمآوران ارتش آزادیبخش در این نبرد دفاعی که بیش از ۱۸ ساعت به طول انجامید، بیش از ۱۵۰۰ تن از پاسداران را به سزای اعمالشان رساندند و ۶ تن از آنان را به اسارت گرفتند. رژیم آخوندی که در این نبرد خسارات سنگینی را متحمل شده بود دست به عقبنشینی زد و ضمن از دست دادن هزاران تن از نیروهایش با روسیاهی و آبرو باختگی از خاک عراق بیرون رانده شد.
اعتراف سرکردگان پاسداران
به شکست سنگین از ارتش آزادی در مروارید
از تلویزیون رژیم
تلویزیون رژیم -۱۸آذر۹۱
گویندهٔ رژیم: ادامهٔ خبرها: آغاز یادوارهٔ ملی چهار هزار و نهصد شهید فرهنگی با محوریت شهید حاج محمد طالبیان بهانهیی شد تا دوباره یاد و خاطرهٔ این شهید بزرگوار زنده شود که در سال ۱۳۷۰ به دست منافقین بهشهادت رسید. شهید محمد طالبیان در سال ۹۰ بهعنوان شهید نمونهٔ کشور از سوی رهبر معظم انقلاب انتخاب شد.
پاسدار اول: معروف بود بهعملیات در واقع کلار، حالا در منطقهیی نام کلار و کفری و این شهرهایی از عراق پاسدار دوم: داخل خاک عراق، منافقین تو خاک عراق چرا اصلاً این کار چی بود که منجر بهشهادت خوب بعضی از جوانهای مملکت هم شدند
پاسدار سوم: من اطلاعی ندارم، چیزی نگفتن به ما اصلاً اسم این عملیات چیه،
پاسدار چهارم: اسمی که اون زمان براش گذاشتن با رمزش یکی بود: توکلت علیالله
پاسدار اول: تعقیب منافقین که در واقع دور بشن از مرز و شهرهای مرزی ما
پاسدار دوم: مجوز ورود به داخل عراق را به مدت مثلا چند روزی از مقام معظم رهبری میگیرن که علیه گروهک منافقین در عمق خاک عراق فعالیت نظامی داشته باشند.
پاسدار سوم: دیگه عملیات محرز شد. ساعت یک و نیم دو که شروع شد دیگه ادامه پیدا کرد تا حدود ساعت تقریباً چهار و نیم –پنج
پاسدار پنجم: دور و برهای ساعت ۴صبح بود، البته از ساعت همین ۲ و ۳ نصف شب آتیش میاومد، آتیش از چندین جناح میاومد،
پاسدار دوم: قبل از نماز صبح همون شب کار بهطور روال عادی خودش با موفقیت پیش رفت
پاسدار پنجم: ولی متأسفانه صبح تو محاصره افتادیم.
پاسدار سوم: اینطوری هم که میگفتن تقریباً چهارتا تیپ وارد عمل شده بود، یکی تیپ انصار الحسین، یک تیپ از خرمآباد، یک تیپ هم از مشهد و یک تیپ هم علیالظاهر از تهران بود.
پاسدار پنجم: توی تمامی یگانهایی که اومدن برای عملیات تنها یگانی که تقریباً محاصره شد و به دام افتاد و تو قلب عملیات بود یگان ما بود با آقای همین آقای چیز اینا، مرادی اینا.
پاسدار دوم: باید بنا به دستور عقب میاومدیم، کار خودمون رو انجام داده بودیم، اما بدون هماهنگی مسئولان و با اتکای به خودمون که نباید بر میگشتیم، باید بالاخره به ما دستور میدادن بیایید عقب.
یک پاسدار در صحنه عملیات: اون ماشین اولیه رو میبینی. پشت ما سنگر گرفتن. ما درگیر شدیم.
پاسدار پنجم: متأسفانه اینا گفتن شما باید بمونید تا ساعت تا ظهر
پاسدار دوم: از لحظهیی که بهقول معروف دستور عقبنشینی رو دادن که دیگه مثلا بچهها میتونن بیان عقب به خود بنده اعلام کردن، بنده چیزی رو که خدمت اعضای گردان گفتم و به بچهها گفتم، گفتم این جا دیگه بحث فرماندهی نیست، ما تو یه حالت محاصرهیی قرار گرفتیم و هرکس دیگه الآن باید فرمانده خودش باشه.
پاسدار سوم: هرکس که میتونه دیگه خودشو نجات بده، دیگه نه من فرمانده و نه شما نیرو.
پاسدار دوم: بلا اجبار باید دیگه عقبنشینی میکردیم.
پاسدار پنجم: منتها تو شرایط خیلی بدی عقبنشینی میکردیم.
پاسدار دوم: نه امکاناتش رو داشتیم که در برابر تانکها دوام بیاریم، نه از لحاظ حمایت مثلا آتش و پشتیبانی ما اصلاً حامی داشتیم، دیگه با تانکها قاطی شده بودیم، یعنی بعضی وقتها میشد تانکها ما رو دور میزدن.
پاسدار پنجم: سیزده تا گلولهٔ آر پی جی چهار ده تا داشتیم این چهارده تا رو رفتیم رو یک تپهیی که مشرف بود به این تانکها هر کدوم از این تانکها میاومدن، ما یه دونه براش شلیک میکردیم، اولین نفری که تیر خورد یه خدا رحمتش کنه، سرگی بود، علی صمد سرگی،
پاسدار دوم: حاجی تو مسیری که داشت میاومد، با بنده شاید چیزی در حدود ۵متر فاصله داشتیم،
پاسدار پنجم: با سرعت داشتم میدویدم که دیدم حاجی خدا رحمتش کنه داره میاد خیلی آهسته و اینا البته، میاومد، در حدی که میتونست میاومد،
پاسدار سوم: به اندازه ۵-۶ متر جلوتر از بچهها من میرفتم،
پاسدار پنجم: گفت نه تو برو، حقیقتاً خدا بیامرزتش، یعنی اگر میگفت بمون من میموندم، اگر چه هیچ کاری هم براش نمیتونستم انجام بدم، خودش هم میدونست.
پاسدار سوم: تا دو متر سه متر اونطرفترش هم من خودم رو زمینگیر کردم، بهمجردی که زمینگیر کردم خودمو، برگشتم نگاه کردم، دیدم که برو و بچهها همین حاج محمد طالبیان و محمد موبر و محمد کرمی و اینا اومدن این طرف این خاکریزه، نشستن.
پاسدار سوم: خاکریز رو با گلولهٔ تانک زدند
پاسدار پنجم: اینقدر آتیش سنگین بود که اصلاً نمیفهمیدیم داریم کجا میریم، حقیقتاً
پاسدار سوم: شاید به فاصلهٔ مثلاً سه چهار متر اون طرفتر من یک سنگر تانکی بود من خودمو بهاصطلاح بردم توی این سنگر تانک اون جا دیگه از دید این قسمت تقریباً من دیگه من یک مقدار رفتم موقعیتم جوری بود که دیگه به اینا دید نداشتم.
پاسدار دوم: بعد حاجی این جوری که داشت میآمد به سمت من یعنی به سمت جلو که داشت میاومد بهطور ناگهانی تیر کالیبر خورد به ناحیهٔ لگنش، دقیقاً یادمه عینک حاجی از جلو چشم حاجی افتاد.
پاسدار سوم: تا آخرین لحظهیی که اومد پشت خاکریز نشست من دیدم که یعنی به اتفاق ما ۵-۶ نفر اومدیم، پشت اون خاکریزی که آمدن اینا نشستن، همزمان با نشستنشون، پشت این خاکریز رو با گلولهٔ تانک زدند.
پاسدار پنجم: دیگه کاملاً آشکار شد که کسی نمیتونه واقعاً به کسی کمک کنه،
پاسدار دوم: این بود که دیگه خوب کاری از دستمون نیومد و ما اومدیم خوب ادامهٔ بچهها و بقیهٔ بچهها رو که دیگه تلفات بیشتر از این نشه
پاسدار دوم: اما بعد از عملیات ما خوب شبهای متمادی برای ردیابی و پیگیری اجساد و مجروحانی که تو منطقه بودند میرفتیم حتی سه شب متوالی خود بنده بههمراه بچههای اطلاعات و عملیات و شناسایی منطقه که متأسفانه ما نه شهیدی رو تو منطقه دیدیم، نه جنازهیی رو دیدیم و نه حتی مجروحی رو
اعترافات یک سرکرده سپاه خامنهای به اعزام پاسداران در لباس کردی برای کشتار مجاهدین در جریان عملیات دفاعی مروارید ارتش آزادیبخش ملی در سال ۱۳۷۰ پاسدار میرزایی اواخر سال ۱۳۷۰ از آنجا که مجاهدین نیروی ۵ هزار نفری را در پادگان اشرف و استان دیاله عراق متمرکز کرده بودند یک عملیات برونمرزی طرحریزی شد که طی آن قرار شد ۳۰۰ نفر از بچهها با لباس مبدل کردی از چند شهر و منطقه عراق عبور کنند و کیلومترها آن طرف مرزها به پادگان اشرف ضربه بزنند محسن رضایی فرمانده وقت سپاه آمد و گفت اگر بروید و بتوانید فقط چند نیروی منافق را از بین ببرید کمک شایانی به ما میکند چرا که آنها یک نیروی عمده چند هزار نفری را در پادگان اشرف جمع کردهاند که امکان دارد هر آن مثل زمان عملیات مرصاد بیایند و ضربهای به ما بزنند
روزنامه سپاه پاسداران (جوان ۲۴دی) گفتگو با یکی از سرکردگان سپاه پاسداران به نام رضا میرزایی را درباره اعزام پاسداران با لباس کردی برای تهاجم به مجاهدین در جریان عملیات مروارید ارتش آزادیبخش ملی درج کرده است. وی ضمن خاطراتش در اینباره میگوید: اواخر سال ۱۳۷۰ از آنجا که مجاهدین نیروی ۵ هزار نفری را در پادگان اشرف و استان دیاله عراق متمرکز کرده بودند، یک عملیات برونمرزی طرحریزی شد که طی آن قرار شد ۳۰۰ نفر از بچههای رزمنده با لباس مبدل کردی از چند شهر و منطقه عراق عبور کنند و کیلومترها آن طرف مرزها به پادگان اشرف ضربه بزنند. بعد از طرحریزیهای اولیه، محسن رضایی فرمانده وقت سپاه آمد و گفت رفتن شما به این مأموریت شاید بازگشتی نداشته باشد، اما اگر بروید و بتوانید فقط چند نیروی مجاهد را از بین ببرید، کمک شایانی به ما میکند، چرا که آنها یک نیروی عمده چند هزار نفری را در پادگان اشرف جمع کردهاند که امکان دارد هر آن مثل زمان عملیات مرصاد بیایند و ضربهای به ما بزنند. بعد از توضیحات محسن رضایی وارد عمل شدیم. هر چند تعدادی از بچهها مجروح و کشته شدند که هنوز پیکر بعضی از این بچهها به دست نیامده است. این را هم اضافه کنم که قرار شده بود اگر کسی از ما گیر افتاد، اینطور وانمود کند که یک گروه خودجوش و خودسر است و هیچ ارتباطی با نهادهای رسمی ندارد.
|
آخوندها در آغاز تهاجم خود کاروان بزرگی از اتوبوسهای خالی را به همراه آورده بودند، تا بخیال خود مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادی را کت بسته به تهران ببرند. اما در چنان مهلکهای افتادند که تصورش را هم نمیکردند. بهنحوی که مجبور شدند اجساد پاسداران به هلاکت رسیده خود را با همان اتوبوسهای خالی به تهران منتقل کرده و در جمعبندی نظامی خود اعتراف کردند که از دیوار بلندتر از قد خودمان میخواستیم بالا برویم.
در جریان سلسله عملیات مروارید، ۴۰ تن از رزمندگان مجاهد خلق پس از نبردی جانانه با مزدوران خمینی بهشهادت رسیدند و به دیدار رفیق اعلا شتافتند. یاد ۴۰ مروارید پرفروغ شهیدان گرانقدر عملیات مروارید، در سالگرد شهادتشان گرامی باد.
قهرمانانی که در عملیات مروارید بهشهادت رسیدند عبارتند از مجاهدین شهید:
مجاهد شهید محمدرضا آل اسحاق
مجاهد شهید کوشا ابراهیمی
مجاهد شهید نادر احمدی
مجاهد شهید غلام اسداللهی
مجاهد شهید صمد امامعلی
مجاهد شهید سید کاظم امینی سریده
مجاهد شهید غلامعلی بخشی
مجاهد شهید سید حسن برکاتی
مجاهد شهید اسماعیل پوریانفر
مجاهد شهید یونس حسینی
مجاهد شهید سهراب حمیدی کوچصفهانی
مجاهد شهید شعبان خواجه نصیری
مجاهد شهید حمیدرضا داوودی
مجاهد شهید احمدرضا دوست محمدی
مجاهد شهید سید مراد دولتیاری
مجاهد شهید حسن ذوالفقاری
مجاهد شهید محمد حسین رضایی فومنی
مجاهد شهید حسن زوارهای
مجاهد شهید امیر شایان
مجاهد شهید شهریار شجاعتی
زمجاهد شهید داوود شکیب شرامین
مجاهد شهید مهدی صادقیان
مجاهد شهید علی محمد صفری
مجاهد شهید آراسب صیادی
مجاهد شهید ولیالله عبدالله نژاد
مجاهد شهید شهریار غفاری
مجاهد شهید علی فرجاد
مجاهد شهید علیرضا کرمعلی
مجاهد شهید محمود کلاته محمدی
مجاهد شهید محمد کوه نشین
مجاهد شهید ناصر گوزلی
مجاهد شهید جلیل مجریان
مجاهد شهید سیاوش محمد نژاد
مجاهد شهید آنا محمد مرادی فرد
مجاهد شهید انوشیروان ملک لی مزلفانی
مجاهد شهید کامل منصوری
مجاهد شهید سید جعفر آبکناری
مجاهد شهید علیرضا مولایی
مجاهد شهید شهریار ناصری
مجاهد شهید حسین نیکنام
عید فطر ۱۳۷۰- مزار مروارید، اشرف ـ آقای مسعود رجوی :
و ای خدای مجاهدین یا رب العالمین و ای خدای ایرانزمین و اینک ۴۰مروارید پرفروغ دیگر فطریه این ماه مجاهدین. دلیر مردان، قهرمانان، پاکبازان و شرفایی که در خون خودشون سحر و افطار کردند و قدر ملتی اسیر و مظلوم رو رقم زدند. ربنا تقبل منا انک انت سمیع العلیم. بار خدایا از ما بپذیر که همانا تو شنوا و دانایی.
بارخدایا هزاران بار سپاس بر آنچه ما رو به اون هدایت کردی. و بر شرفی که در راه خودت نثار ما کردی. و بر قهرمانانی که در ماه روزه و یا در آستانه اون به درگاه امیر مؤمنان فرود آمدند و در رنج و خون خودشون غسل کردن وجه تو رو اراده کردند و به ملاقات تو آمدهاند. اونها مرواریدهای فروزان و پرفروغی که هر یک گنجینهای برای ملت ایران محسوب میشدند و باز هم ای خدا شکر، هزاران بار شکر که با این دردانهها و جگر گوشهها راه ما و خود ما رو پذیرفتی و میپذیری. و من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدواالله علیه و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.
و ای خدای مجاهدین و خدای ایرانزمین گواه باش که سرزمینی نموند که به خون مجاهدین، مجاهدین راه تو و خلق تو آغشته و خونآلود نشه و ما البته که این راه رو ادامه خواهیم داد. ای یاران به ظاهر خاموش، ای یاران پر فروغ و ما راه شما و ارزشهای شما رو ادامه خواهیم داد و نگهبانی خواهیم کرد تا آخرین نفس. دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا جان رسد به جانان یا جان رسد به ایران.
خدایا به رضای تو راضی هستیم و به امر تو گردن میگذاریم. هرآنچه رو که تو برای ما خواسته باشی و بخواهی خیره. برای این خیر به ما شرف و صلاحیت و اعتبار بیشازپیش عطا کن. خدایا قدمهامون رو ثابت کن. و خدایا همچون این شهیدان به تمامی اهل خانه و خانواده مجاهدین این شرف و کرامت و عزت رو عطا کن که تا آخرین نفس در راه تو و در راه امیر مؤمنان پایدار باقی بمانند.