گفتگو با مریم جوان خوشدل درباره مجاهد شهید مصطفی جوان خوشدل

وقتی مادرم فوت می‌کنه و می‌برن. چون وصیت کرده بوده که پیش مصطفی دفن بشه وقتی خاک را کنار میزنن. با جمجمه سوراخ شده مصطفی مواجه میشن که یکی از ناظران اونجا از این صحنه عکس می‌گیره. بعداً هم، این عکس را من دارم و می‌خوام نشون شما بدهم و این نشان میده که شاه خائن دروغ محض می‌گفته که اینها در حین فرار از تپه‌های اوین شهید شدن. اینها همه شون به رگبار بسته‌شدن روی تپه‌های اوین و بعد هم همه شون تیر خلاص زده شدن که توی این عکس کاملاً روشن هست. مزار مادرم هم که خودش با مصطفی در یک مزار هستند. من اینجا نشون شما میدم.

همان سال ۵۷ بعد از آزادی از زندان برادر مسعود آمدند. دیگه مادرم خیلی با شوق زیاد برادر را می‌بوسیدند و می‌گفتند تو بوی مصطفی را میدی. و اونجا برادر با مادرم خیلی صمیمی وارد صحبت شدند و خیلی عاشقانه از مصطفی و خاطرات مصطفی برای مادرم گفتند

برادر براشون گفتند که ۲۸ فروردین ۵۴ بود که من و مصطفی باهم توی یک سلول بودیم. مصطفی خواب بود از خواب بیدار میشه میگه بارون داره میاد این بارون رحمته. برادر میگه چطور مگه؟ میگه حالا می‌بینیم!

چند دقیقه بعد در سلول باز میشه و میان مصطفی را میبرن. اونجا همدیگه رو در آغوش می‌گیرن

بعدا چندین بار برادر مسعود در خاطراتشون این را نقل کردند. در واقع شکنجه‌های مستمری که مصطفی می‌شده و وقتی بر می‌گشته به اتاق برمی‌گشته به سلول برادر بهش رسیدگی می‌کرده و البته این خط ثابتی بوده که به‌طور مستمر یک خط در میون ساواک بین مصطفی و برادر اینها را می‌برده به اتاق شکنجه و شکنجه می‌کرده. بر می گردونده و وقتی که حالا من شکنجه مصطفی که یادمه برادر تعریف می‌کردن برای مادرم می‌گفتن وقتی که می اومد من پتو را می پیچیدم دور پاهای مصطفی و التیام می دادم به وضعیتش ولی این خطی بوده که ساواک به‌طور مستمر بین رفت و برگشت بودن مصطفی و برادر به اتاق شکنجه.

متأسفانه هیچوقت برادر از خاطرات خودشون و شکنجه‌هاشون که نمی‌گن و من از زبان بقیه زندانیانی که در اون زمان زندان بودن شنیدم

وقتی رفتن با شهید اشرف مصاحبه کنن که شما از شکنجه‌هاتون بگین شما چه جوری شکنجه شدین، یا سراغ مادر کبیری می‌گفتن شما چه جوری شکنجه شدین، اونا حاضر نبودن و همش برادر مسعود را می‌گفتن برین با برادر مسعود شکنجه‌های برادر مسعود را مصاحبه کنید باهاش. برید ببینید که چقدر کف پاهاش شکنجه شده. و من یادمه که از شکنجه‌های زیادی که برادر مسعود شدن اونجا خیلی شهید اشرف و مادر کبیری گفتن و خودم هم به هرحال تا جایی که شنیدم و یادم هست، برادر تا سال۵۵ مستمر در رفت و برگشت به اتاق شکنجه بودن به‌طوری‌که دستشون را می‌گرفتن به دیوار راه می‌رفتن. و این هیچوقت بیان نشده و هیچوقت گفته نشده.

مردم آگاهن و هیچوقت گول این جنایتها را نمی‌خورن و این دروغها را باور نمی‌کنن. کماین‌که اون موقع هم سر مصطفی هیچکسی این دروغ را باور نکرد و اون موقع هم که توی کیهان، این دروغ را شاه اعلام کرد مردم همون موقع هم می‌گفتن که این دروغ محضه و من اگر فرصت باشه می‌گم که چقدر مردم دسته‌دسته خونه ما می آمدن و اصلاً باور نداشتن به این...

به‌طور مشخص برادر مجاهدم مجید معینی خاطرات زیادی با مصطفی دارن که هر جایی لازم باشه در هر دادگاه بین‌المللی میتونن بیان و شهادت بدن. البته برادر مجاهدم مجید معینی خودش قهرمان شکنجه است دستش را به تخت می‌بستن زیر ناخن هاش سوزن می‌کردن فندک روشن می‌کردن زیر این سوزن ها که واقعاً هر انسان شرافتمندی از شنیدن شرح شکنجه‌ها مو به اندامش راست می شه. و این نشون می‌ده که شکنجه‌گران ساواک به طرز وحشیانه به جان مبارزین و مجاهدین و کسانی که فقط خواسته آزادی برای مردم ایران داشتن چه جوری با قساوت تمام و سنگدلی تمام اینها را شکنجه می‌کردن. که الآن متأسفانه می‌بینیم که سردژخیمان و شکنجه‌گرهای ساواک در اروپا و آمریکا جولان می دن و عکس هاشون را بالا می برن و جرأت پیدا کردن از سوراخ موش بیان بیرون در حالی‌که می دونن هر کجای ایران که باشن و هر کجای دنیا که باشن ما اینها رو پای میز محاکمه می‌کشونیم و تک‌تک این کارهایی که در حق فرزندان رشید مردم ایران کردن را ازشون بازخواست می‌کنیم و پای میز محاکمه می‌کشونیم.

لطفا به اشتراک بگذارید: