حماسه ۱۹بهمن ۱۳۶۰ فدا و بهای حداکثر در عاشورای مجاهدین - ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
کشاکش مجاهدین
با دیو سرنوشت در تاریخ معاصر ایران
خمینی ضدبشر
مسعود رجوی-۱۹ بهمن ۱۳۶۳
بشریت در شورانگیزترین اسطورهها و حماسههایش راز خود را آشکار میکند. راز وجود آگاه و آزاد انسانی را. این راز که در عینحال راز رهایی یعنی راز بقا و تکامل فردی و اجتماعی نوع انسان است در کلمهٔ «فدا» خلاصه میشود. از همین جاست که بنبستها گشوده میشود، بسا جبرهای کور در هم میشکند، تقدیر سرکش و وحشی بزانو در میآید و بالمآل کون و مکان مسخر آدمی میشود.
اما کشاکش انسان با دیو سرنوشت، سرنوشت غدار و تیره و تار، بسا سهمگین و پرتلاطم و خونبار است. چرا که هیولای تیره روزی و اجبار بهنحوی غیرقابل توصیف ستمگر و سفاک است. بیدریغ تنوره میکشد و آدم میخورد، دشمن صلح و زندگی است و با تمام قوا به هلاک حرث و نسل میپردازد. بربریت مجسم است. همچون خمینی است، بسان مار که فقط بایستی با قاطعانهترین و محکمترین ضربه ممکن سرش را به سنگ کوبید و خلاص شد. حماسههای بزرگ و حقیقی که واقعیترین اثرات سرنوشتساز را بر جای میگذراند در همین کشاکش خلق می شوند و البته با فدیهها و محنتهای عظیم همراهند. آنها اوج تعالی بشریت را منعکس میکنند.
حماسه عقیدتی و میهنی موسی و اشرف و دیگر شهدای قهرمان عاشورای مجاهدین از این نوع است.
آنها که در فدای خود زندهاند، آنها که غرقه در «عشق بزرگ» خود گشتهاند و نسلی را و خلقی را هم به آن زنده میدارند:
خواهر نازنین و والامقامم آذر (رضایی) نوشته بود:
«میجنگیم پس زندهایم. زنده آنهایند که پیکار میکنند. آنها که جان و تنشان از عزمی راسخ آکنده است. آنها که از نشیب تند سرنوشتی بلند بالا میروند. آنها که اندیشمند بسوی هدفی عالی راه میبرند و روز و شب پیوسته در خیال خویش یا وظیفهای مقدس دارند و یا عشقی بزرگ»...
اما چه کسی نمیداند که عشقهای بزرگ و رهائیبخش که به میلادهای شکوهمند و شورانگیز راه میبرد پیوسته با دردها و رنجهای بیکران همراه است.
سردار خیابانی خود در آخرین روز هایش گفته بود: دردها و رنجهای ما بیپایان است و چه میشود کرد و چه باک که راه سعادت و رستگاری آدمی با این دردها و رنج ها قرین و راه تعالی و تکامل بشریت همواره از خلال درد و رنج و خون و شکنجه و شهادت گذر کرده است، همیشه همهٔ حرکت ها و رسالت ها و تولد های بزرگ با دردها و رنج ها و مشقت های بزرگ همراه است و قاعدتاً ما هم بهعنوان انقلابیون موحد به هر چه که در راه خلق و خدایمان به ما میرسد خوشنودیم و مطمئنیم که این دردها و رنجها و خونها و جانها که ما در راه انجام مسئولیتهایمان در راه پرشکوه همان تحمل و تقدیم میکنیم هرگز هدر نمیرود، بلکه اینها لازمهٔ آن دگرگونی عظیم و میلاد شکوهمند و شورانگیزی است که مادر پی تحقق آن هستیم و بیگمان بر آن دست خواهیم یافت».
در آنسو طبیعی است که دژخیم در حضیض کوتهبینی بلاهتبار خود هر آنگاه که قهرمانی را بر خاک افتاده و در خون تپیده ببیند سر از پا نشناسد و با اجساد شهدا نیز سفلگی کند.
بیچاره شبپرستان که گمان میکردند دیگر قهرمانان کشته شدند و دور مجاهدان بهسر آمد نمیدانستند که حماسههایی چون موسی و اشرف دیگر بار ققنوس وار از خاکستر خود برخواهند روئید و تا جاودان تکثیر خواهند شد.
سمبل و اشرف زنان مجاهد نوشته بود: «اگر خمینی میپندارد که با این بگیر و ببندها و این کشتارهای وحشیانه میتواند جلوی حرکت خروشان انقلابی خلق بهخصوص خواهران ما را بگیرد به همان خیال باطلی گرفتار شده که همواره اسلاف او همچون یزید و فرعون و حجاج و امثال اینها گرفتار بودهاند. او با این جنایتها جز کینه و خشم انقلابی ما را نمیافزاید و جز آتش برای خود فراهم نمیسازد و باید بداند که رفتنی است…
مخصوصاً در زمانی که این نسل تربیت شده در آتش و خون و برآمده از قهر انقلابی خلق، میرود تا بار تاریخی گران خویش را بر زمین گذارد و وظیفهٔ انقلابی خویش را به انجام برساند و در این راه نه از شکنجههای سبعانهٔ خمینی جلاد هراسی دارد و نه از ایثار و شهادت دریغ میورزد، نسلی که بهحق مرزهای میان حماسه و زندگی را در هم شکسته و خود به حماسه بدل گشته
این است تجلی آن حماسههای سرخ فامی که میلاد خورشید رهایی یک خلق در زنجیر را بشارت میدهند: اختران شب تاب و فروزان در شب ترین شبهای تاریخ یک ملت که با بلندترین ریسمان شرف در تاریخ مجاهدت مسلحانهٔ ما بر مرتفعترین کوهستانهای افتخار و جاودانگی قد کشیدهاند.
بگذریم که فقدان و فراق موسی و اشرف محنت عظیمی است. بسی جانکاه و طاقتفرسا. اگر چه باید این فراق های بزرگ را بیشازپیش با عشقها و مسئولیت های بزرگتر تحمل نمود:
هر که او از هم زبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست
شاد باش ای عشق خوش سود ای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
از طرف دیگر باید یقین نمود که پیام نهایی این حماسههای آتشین جز تضمین و حتمیت پیروزی نیست. «سنگریزه ها» نخواهند توانست «جلوی حرکت آبشار و سیل خروشان هستی را بگیرند»
پس بر شب تیره و تار خمینی است که بهسر آید. بر زنجیر هاست که پاره شوند و در تقدیر ملت ایران است تا میلاد خورشید تابان صلح و آزادی محقق گردد. وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُالْعَنکَبُوتِ همانا که سست بنیادترین خانهها خانهٔ عنکبوت است.
مرگ بر خمینی – زنده باد آزادی
سلام بر موسی – سلام بر اشرف
از سخنرانی سردار در منزل شهید صادق:
مجاهدین هستند. خواهی نخواهی هستند و ا گرهم کسانی خواب و خیالی در سر داشته باشند ما قادریم و حاضریم قاطعانه به آنها بگوییم که نه اشتباه میکنید، مجاهدین را نمیشود از بین برد. ممکن است ما ر ا بکشید، ممکن است ما را زندانی بکنید اما نه، مجاهدین از بین رفتنی نیستند. مگر گذشته نشون نداد؟ این فکر باقی ماندنی است چون حقه. این فکر جای خودش را در جامعه و تاریخ باز خواهد کرد. این پرچم اگر هم امروز از دست ما بیفتد، دست دیگری حتماً اون رو برخواهد گرفت. پس ما حق داریم امیدوار باشیم. ما حق داریم از مشکلات و خطرات نهراسیم و از آنها استقبال کنیم. ما حق داریم بر توطئهها و توطئه چین ها نیشخند بزنیم.
از سخنان سردار در دانشگاه تهران دی۵۸
سازمان ما مال شماست، گفتم هیچ سازمانی نمیتواند جدا از تودههای اجتماعیش به حیات خودش ادامه بدهد و مسعود کاندید شماست و آینده، آینده مال شماست، به این نکته ایمان داشته باشید، یقین داشته باشید که آینده مال شماست، آینده مال انقلابیون است، نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد، پیروز باشید.
بهشت زهرا - بهمن ۱۳۵۷
آنها این سعادت را یافتند که در زمره بندگان شایسته و ویژه خدا در آیند چرا که از دروازه جهاد و شهادت بسوی پروردگار خویش بسوی ابدیت پرکشیدند. امام علی ابن ابیطالب فرمود ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه
یک نامه اشرف شهیدان قبل از شهادت بهمن ۱۳۶۰
"با تمام بچههامون، با تمام عزیزانم، با تمام نورچشمانم، همانهایی که قهرمانانه شهید میشوند همیشه با آنهام، با آنها شکنجه میشوم، با آنها فریاد میزنم و با آنها میمیرم و زنده میشوم. نمیدانم آتشی را که تمام وجودم را از نوک پا تا مغز سرم از پوست تا مغز استخوانم فراگرفته چکار کنم، باور نمیکنم که هرگز این آتش، خاموشی داشته باشد. چقدر مرگ در این شرایط سادهتر از زیستن است، وای، وقتی خبر شهادتها میرسد باور کن با یاد شهدا به خواب میروم و با یاد شهدا چشم باز میکنم و بیاد انتقام زندهام. اشک مجالم نمیدهد اگر بدخط و ناخواناست ببخش. نمیدونی مثل اینکه دیگه این جسم قدرت کشیدن این روح عاصی رو نداره، دلم میخواد پر بزنم و برم، برم پیش بچهها، پیش همان خواهرها که شبها جای خوابیدن نداشتن و حالا راحت توی قبر آرمیدهاند. آخه چطوری میشه این تضاد رو حل کرد، تا کی میشه آب رو توی چشمه نگهداشت. جهان خبردار نشد که بر ملت ما در این چند ماه چه گذشت. فکر نمیکنم در فرهنگ ملتها کلمهای پیدا بشه که بتونه آنچه را که در اینجا میگذره نشون بده، مثل اینکه فرهنگ جدیدی باید ابداع بشه، بخدا قسم مصیبت این ملت از عاشورا کمتر نیست، رذالت، دنائت، خیانت و شقاوت. در اوج خودشون باز کمتر از چیزی هستند که اینجا جریان دارد.
یاد خاطراتی میافتم در زندان موقع ورزش، همیشه به بالاترین آجر حیاط نگاه میکردم و نگاهم میلغزید و میآمد پائین، گاهی اوقات پرندهای هم آنجا بود که اکثراً حواسم را توی ورزش پرت میکرد، طناب رختها، شیر آب و خلاصه بچهها، چقدر با همهٔ آنها احساس یگانگی میکردم و در عینحال تنها بودم، چقدر با آن آجر با آن پرنده، با شیر آب و با طناب رختها و با بچهها احساس نزدیکی میکردم، اینکه همهٔ آنها در نهایت، همراه و مددکار هم و به همراه من و همهٔ انسانها، همهٔ سنگها و همهٔ کوهها و همهٔ کبوترها و همه. و همهٔ هستی به پیش میروند. توی کمیته، وقتی سَرَمو فرنچ میانداختند که ببرند بازجویی، با موزائیکها زیر پام احساس یگانگی میکردم و میخندیدم و این سیل خروشان هستی پیش میره و چقدر احمقند اینها، این سنگریزهها که میخواهند جلوی حرکت آبشار و سیل خروشان هستی رو بگیرند. خندهداره با چی دارند میجنگند با خدا!
میدونم که اونجا (در خارج) بهت سخت میگذرد، با روحیات و خُلق و خُوی تو و عواطفت آشنام، حتم دارم که مثل شیر زخمی به خودت میپیچی و ترجیح میدهی که خودت بهجای تکتک شهدا شهید بشی، مثل همیشه دعات میکنم که بتونی باری را که به دوشت هست با سرافرازی بکشی، مردم ما واقعاً قهرمانند. "
۱۹بهمن ۱۳۶۴
جنگ با خمینی جنـگی تمام عیار بود نه فقط از نظر نظامی بلکه قبل ازهر چیز جنگ ایدئولوژیک. داستان آغشته به خون نسلی است که دائما بایستی بپردازد، دائما بایستی فدا بکند، پیوسته باید از عزیزانش دل بکند و پیوسته درس صبر و مقاومت بیاموزه. پیوسته بایستی پای حرفهایش بخوابد تا انتهای مسیر برود، داستان یگانگی یکتایی و یکتا پرستی است. تا رسیدیم به روز موسی و اشرف روز ذبح عظیم، فدای بزرگ، اما اما چه باک برای این نسل چه باک بهقول قرآن:
مثل آنهایی که در راه خدا انفاق میکنند داراییها و سرمایههایشان را مثل دانهای است که در خاک کشته باشید از یک دانه هفت خوشه و درهرخوشه صد دانه و اگر خدا بخواهد در مواردی باز هم افزودهتر و مضاعف خواهد کرد چرا که خدا فزونی بخش و گسترش دهنده است و داناست.
مسعود رجوی - پیام بهمناسبت دومین سالگرد شهادت
سردار آزادی موسی خیابانی و سمبل زن انقلابی مجاهد خلق اشرف رجوی
۱۹ بهمن ۱۳۶۲
بهراستی موسی «شیرآهن کوهمردی» بود سرسخت و استوار و سازش ناپذیر که حقاً در یکی از سیاهترین ادوار تاریخ ایران غیرت و غرور و بیباکی و عزمِ جزم یک خلق رزمنده و قهرمان را در خود منعکس میکرد. با اعتماد بهنفس و با آن چنان شخصیت مستحکمی که در بحرانیترین شرایط باز هم صبور و آرام و مطمئن، کنترل خود و امور تحت فرماندهیش را حفظ مینمود. از آن گونه مردان که در ظاهر هیچ نمود و داعیهای ندارند، اما به هنگام سختی و محنت و در ساعت رزم آوری، آن چنان میدرخشند که گوئیا لنگر استوار کشتی در مسیر پرطوفانند. مردانی با یک دریا از پاکترین، بیآلایش ترین و معصومانهترین عواطف شفاف و زلال انسانی که هر ظلمت و تیرگی را در امواج نگاه نجیب خود شستشو داده و محو میکنند و یا در اعماق جنگل بردباری و حِلم خود، مخفی مینمایند. مردانی که البته دیرجوشند و از آنجا که هیچ نیازی به مخفی کردن عواطف خود نمیبینند، چه بسا که اگر بیجهت مزاحم آنها بشوید، ابتدا کمی سرد و تندخو جلوه کنند. اما از آنهایی هستند که میتوان یک عمر به آنها تکیه و اعتماد نمود. بهسادگی ”آری ”و ”نه“نمیگویند و هرگز پرچانگی نمیکنند. گاه حتی باید با تأکید و اصرار آنها را به سخن گفتن و ابراز نظر واداشت.
اما ”آری ”و ”نه“آنها را، باید بسیار جدی گرفت و بر روی آن تا پایان یک مسیر حساب باز کرد. معلم کبیر و شهید بنیانگذار ما محمد حنیفنژاد، از سالها پیش بر روی خصایص موسی تکیه میکرد. بهنحوی که در اوان دستگیری موسی در شهریور سال ۵۰، او را در مواجهه با تمامی آزمایشات شکنجه و زندان، صراحتاً تضمین کرده و به سایر برادران گفته بود که موسی از پس همه آزمایشات برخواهد آمد.
اما در مورد اشرف، ”زنی که مرادف مفهومش در هیچ کجای فرهنگ ننگ آلود ”شاه و خمینی یافت نمیشود. ”زنی که از آغاز ”همه دشتها و بیابانها و جنگلهای ”انقلاب ”را درنوردیده و براستی به درک محضر محروم ترین تودههای مردم در روستاها و شهرها و شهرکهای مختلف نائل آمده بود. زنی که لحظه به لحظه با ”انتخاب ”آگاهانه و آزاد خود، به هویت انقلابی و توحیدیش نقش داده و در ”تمامی قامت، از تیغ برنده رنجها“ی شکنجه و شلاق، زخمها داشت. با گوشی ناشنوا شده بر اثر ضربه دژخیم و آثار زخم و شکنجههای پس از انفجار، با دریایی از خلوص و ایمان انقلابی که کمترین انگیزه تظاهرآمیز و خودنمایانه به آن راه نداشت و در هر قدم میشد این صفا و پاکیزگی درونی را با آزمایش جدیدی در گذشت و فداکاری، محک زد. از آنگونه زنان که از آنچه که اصطلاحاً آثار بازدارنده نابرابریهای تاریخی نسبت به مردان نامیده میشود، اثری با خود نداشت و چه در دوران دانشگاه و چه در درون سازمان یا زندان و چه بعد از آن، آنقدر اندیشیده و خوانده و برخورد کرده و محتوای واقعی کسب کرده بود که دیگر هیچ چیز نمیتوانست در او کمترین تزلزلی ایجاد کند. با جامعیتی در خور ستایش، که مهارتهای مبارزاتی و فنی و حرفهیی و نظامی ویژهیی به او میداد، همراه با آنچنان علّو روح و سعه صدری که ظرفیت و تحمل و طاقتی خیرهکننده به او میبخشید.
براستی آنچه شخصاً طی یک زندگی مشترک به رأی العین از صفات ارزنده انقلابی در او دیدم، در کتابهای مربوط به شرح احوالِ برجستهترین زنان انقلابی معاصر نیز نخواندهام.
در زمره انقلابیونی بود که درک آنها ـ از آنجا که در پاکباختگی کامل هیچ اصراری به درک شدن حق و مرتبت خود از جانب دیگران ندارند- مشکل است، اما در جریان کار و زندگی، در هر قدم، احترام و خضوع آدم نسبت به آنها بیشتر جلب میشود و تنها وقتی به درک کامل مرتبت آنها نائل میشود که دیگر در دسترس نیستند و پروانه وار به دیار ”اعلی“پر کشیدهاند. همانها که نظاره کشتارها و جنایات خمینی، سختترین و رنج آورترین بخش زندگی آنهاست و در این رابطه نزدیک است که در اقیانوس عواطف انسانی خود غرقه شده، قالب تهی کنند و یا در آتش این ”اندوه بزرگ ”، بارها بهجای ”کبوتران خونین بال میلیشیا ”، بسوزند و خاکستر شوند و یا در گورستان، زنده زنده در کنار آنها بیارامند. این سیمای اشرفِ زنان و خواهران و مادران مجاهد ماست که گسسته از قید و بندها و فرهنگ دورانهای استثماری، وجود تاریخی جدیدی را که زن انقلابی موحد و مجاهد باشد، عرضه میکند. زنان مجاهد در همین راستا سر بر قدوم فاطمه زهرا و مریم عذرا میسایند.
اشرف شهیدان – تهران – امجدیه – ۲۲خرداد ۱۳۵۹
ارتجاع که تفکراتش اساساً ریشه در فرهنگ فئودالی داره و بهاصطلاح ما در روابط ارباب و رعیتی باید ریشه افکار اون رو جستجو کنیم سعی میکنه که نشون بده که اساساً زن در پیشرفت جهان هیچ نقشی نداشته و وظیفه اون فقط منحصر به بچه داری و خونه داری و توی خونه ماندن و انجام کارهایی از قبیل آشپزی و خونه داری و خیاطی و بافندگی و بالاخره هرکاری که بشه توی خونه انجام داد. این مسأله کاملاً روشنه که زنی که وارد عرصه اجتماعی نشه و در محیط بسته خونه بمونه، با کدوم آگاهیهای اجتماعی و سیاسی قادر خواهد بود فرزندانی مناسب جامعه تحویل بده؟
سردار کبیر خلق موسی خیابانی – ۳۰فروردین ۱۳۵۹-خانه مجاهد شهید ناصر صادق
روزی که شهید حنیف را گرفتند، در ساواک جشن و پایکوبی برپا شد. شرایط سختی بود. ما همیشه در سالهای پیش از ۵۰، آرزو و رویایمان ورود به مرحله عمل نظامی بود، به مرحلهای که به رژیم ضربات مادی بزنیم. در آستانه چنین مرحلهای، ما چنین ضربهای خوردیم.
رژیم، ساواک، ایادی رژیم، تصور میکردند که حرکت را در نطفه خاموش و خفه کردند و تبلیغ میکردند که تمام شد، مجاهدین تمام شد. نمیدونم اون موقع هنوز شاید نام مجاهدین بر خودمون نگذاشته بودیم. با نامهایی میخوندند، میگفتند، بهرحال تمام شد.
رسیدیم به یک مقطع دیگر، هم زمان با شهادت همین برادرها. یکبار دیگر ما ضربه خوردیم. این دفعه ضربهای سختتر از قبل. این دفعه ضربهای که تمام موجودیتمون رو زیر علامت سؤال و مورد ابهام و تردید قرار داد. این دفعه ضربهای از درون. خب میدونید، ضربه اپورتونیستها. شرایط این دفعه واقعاً سختتر بود.
زیاد وارد تشریح نمیشوم. منظورم رو میدونید، توی کتابها خوندید، هنوز هم ما به مقدار زیادی تاوان آن روزها را میپردازیم، تاوان اون مقاومتها را میپردازیم که در اون روز کردیم. به ما گفتند توبه کنید، شما منحرفید. ما گفتیم، نه. مگر نمیبینید عدهای درونتون مارکسیست شدند، خب شده باشند. این دلیل بر عدم حقانیت ما نیست. منحرفترین آدمها در دودمانهای انبیاء و اوصیا بودهاند. موسی ۴۰روز قوم خودش رو ترک کرد، ۴۰روز فقط. بعد از اون همه زحمت که کشید تا اینها را آگاه کند، تا اینها را نجات بدهد. وقتی از میقات برگشت، دید همه قوم- گوساله پرست شدند. داستانش رو میدونید،
هر جریان حقی ممکنه با عناصر باطل گهگاه آمیخته بشه. مثل جریان آبه که کفی بر لب میاره. هیچ حرکت انقلابی نبوده که با این مسائل روبهرو نباشه. این دلیل بر عدم حقانیت ما نیست. ما راهمان درست بوده، حق بوده و ما میدونیم و مطمئنیم و معتقدیم که این کف باطل هر چه زودتر به کناری خواهد رفت. اون روزها واقعاً این ادعا خیلی ادعای بزرگی بود و اثبات اون هم خیلی مشکل بود. چون برعکس تمام واقعیات موجود بود. ما همه چیزمونو از دست داده بودیم. ما از هر طرف زیر فشار بودیم. تازه کاظم و مصطفی را کشته بودند. ما دائم زیر شکنجه ساواک بودیم در زندان اوین از چپ و راست. این آقایون تازه مارکسیست شدهها که خدا میداند، هیچ خدایی را بنده نبودند و اون آقایون دیگر هم همینطور. می گفتند توبه کنید. آخه برای چی توبه کنیم. کدوم کار غلط، کدوم حرکت غلط رو کردیم.
در هر صورت، آن روزها هم گذشت. ما اون روزها به خودمان میگفتیم، خب اگر ما حقیقتی و حقانیتی در کارمان بوده باشه، اگر ما حرکتمون بر حق بوده باشه، مسلماً ما از بین نخواهیم رفت. نمیدونستیم هم چطور ها، واقعاً نمیدونستیم. ولی میدونستیم که از بین نخواهیم رفت و می دونستیم که این مدعی ها، اون ها از بین خواهند رفت.
صدای سردار-آذر۱۳۶۰
وقتی چشم را از این گذشتهٔ سراسر رنج و تلاش و شکوه و عظمت به آینده برگردانیم قاعدتاً چیزی جز پیروزیهای باز هم بزرگتر در طریق انجام رسالتهای عظیمتر نخواهیم دید. که انشاالله خداوند ما را بدین همه شایسته گرداند و ترا هم که در این جریانِ غرورآفرین نقش تعیینکننده و نقش رهبری داشتهای برای سازمان و مردم ما حفظ کند.
البته احتیاج به تذکر ندارد که حضور برادرمان مسعود در خارج کشور و تلاشهای بیوقفه شبانهروزی و خستگیناپذیر وی در کسب این پیروزیها نقش تعیینکنندهای داشته است وگرنه در غیراین صورت و با محدودیتهایی که در داخل کشور وجود دارد، یعنی در فضای اختناق و استبداد قرونوسطایی و سرکوب و قهر ضدانقلابی که خمینی در داخل کشور ایجاد کرده، ما هرگز قادر به این پیشرفتهای درخشان و بینظیر سیاسی نمیشدیم. و در همین جا معلوم میشود که تصمیم سازمان به اعزام برادرمون مسعود به خارج از کشور چه اقدام و پیروزی بزرگی برای سازمان و انقلاب بوده است و ما هر روز که میگذرد به صحت و اهمیت این تصمیم بیشتر پی میبریم. خلاصه فرستادن برادرمان مسعود به خارج از کشور بهرغم اکراه شخصی وی یکی از صحیحترین تصمیمات و درخشانترین اقدامات سازمان در طول حیات ۱۷سالهٔ آن میباشد
سخنان سردار در آذر ۱۳۶۰
در هیچ روزی، هیچ سخنرانی، هیچ نوشته و هیچ تبلیغاتی از طرف سردمداران و ارگانهای مختلف رژیم نیست که در آن مجاهدین مطرح و مورد حملهٔ تبلیغاتی قرار نگیرند. البته شنیدهام که چندی پیش خامنهای هم گفته است که ما بالاخره بر مجاهدین پیروز خواهیم شد و آخرین نفر ما آخرین نفر آنها را خواهد کشت. ما هم از زبان قرآن میگوییم فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکم مُّتَرَبِّصُونَ، منتظر باشید ما هم منتظریم.
حماسه ۱۹بهمن ۱۳۶۰ـ فدا و بهای حداکثر درعاشورای مجاهدین ـ ق ۲ - ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
حماسه ۱۹بهمن ۱۳۶۰ـ فدا وبهای حداکثر درعاشورای مجاهدین ـ ق ۳ - ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
حماسه ۱۹بهمن ۱۳۶۰ـ فدا وبهای حداکثر درعاشورای مجاهدین ـ ق ۴ - ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
حماسه ۱۹بهمن ۱۳۶۰ـ فدا وبهای حداکثر درعاشورای مجاهدین ـ ق ۵ - ۱۹ بهمن ۱۴۰۲