برگ‌های بی‌خزان ـ مریم فارسی

برادر من مجاهد شهید حسن فارسی است که یکی از شهدای قتل‌عام ۶۷ است. حسن در ۱۷شهریور ۱۳۴۱در تهران بدنیا آمد، شانزده ساله بود که موج انقلاب ضدسلطنتی مسیر زندگی او را دستخوش تغییر کرد.

او با شرکت در تظاهرات ضدسلطنتی خود را در رود خروشان خلق ِمشتاق آزادی یافت، در سال ۵۸با سازمان مجاهدین آشنا شد.

از اردیبهشت ۵۸در انجمن جوانان مسلمان دولت‌آباد شروع به فعالیت کرد، با شروع سال تحصیلی به بخش دانش‌آموزی منتقل شد و فعالیت خود را در انجمن دانش‌آموزان مسلمان دبیرستان دارالفنون تهران ادامه داد.

حسن مدتی بعد به‌دلیل شایستگیهای او مسئول انجمن شد، در سال ۵۹ همزمان با تشکیل اتحادیهٔ انجمنهای دانش‌آموزان مسلمان تهران او نیز وارد فعالیت‌های حرفه‌یی گردید.

در ۱۹خرداد ۶۰ در یک تظاهرات موضعی که در اعتراض به حذف و سرکوب نیروهای سیاسی و تک پایه شدن رژیم صورت می‌گرفت، دستگیر و روانه زندان شد.
در بیدادگاه رژیم ابتدا به سه سال زندان محکوم گردید، اما بعد از این‌که اطلاعاتی از او لو رفت مجدداً به «دادگاه»! رفت و به حکمش اضافه گردید، و تا سال ۶۶در زندان باقی ماند.

حسن در خرداد ۶۶پس از پایان حکمش از زندان آزاد شد و بلافاصله به سازمان وصل شد و به منطقه نزد سازمان رفت.

او دو بار به‌عنوان پیک برای وصل سایر زندانیان آزاد شده به تهران برگشت و در دو مأموریت موفق، توانست بسیاری از زندانیان را به سازمان وصل کند.

او در آخرین مأموریتش در دیماه سال ۱۳۶۶در تور وزارت اطلاعات افتاد و در روزی که قرار بود اکیپ را از تهران خارج نماید بر سر قرار در خیابان امیرآباد تهران دستگیر گردید.

یکی از زندانیان آزاد شده که قرار بود در همان روز توسط حسن به منطقه اعزام شود در خاطراتش چنین می‌نویسد: «. صبح روز بعد بر سر قرار رفتم، نزدیک به دو ساعت منتظر او شدم اما او نیامد! ساعتی بعد بر سر قرار زاپاس رفتم اما بر سر قرار زاپاس هم نیامد.
 

خیلی نگران شدم محملهایم را در ذهنم مرور کردم و آمادهٔ وضعیت بعدی شدم، یک هفته گذشت خبری از او نشد! یکروز یکی از بچه‌ها به نزد من آمد و من رد حسن را از او گرفتم او گفت“ از بچه‌ها شنیدم که دستگیر شده است“ .

وقتی روزها می‌گذشت خبرهای دستگیری او تکمیل می‌شد و بیشتر از دستگیریش مطمئن شدم، من به همراه تعدادی از بچه‌ها توانستیم سه ماه بعد، آن هم بعد از یک تلاش نافرجام دیگر بالاخره به سازمان وصل شده و به منطقه بیاییم.
 

اما در همان سه ماهی که بعد از آزادی و دستگیری حسن در ایران بودم، حسن قهرمانانه اطلاعاتش را حفظ کرد، و هیچ ردی از ما به دشمن نداد.

این در حالی بود که برای وزارت اطلاعات روشن بود که حسن پیک سازمان است و اطلاعات زیادی از نفرات اعزامی دارد.

من سال‌ها بعد از طریق زندانیانی که از قتل‌عام جان بدر بردند فهمیدم که وزارت اطلاعات برای این‌که به اسامی تیم اعزامی دست پیدا کند حسن را به‌شدت زیر شکنجه برده بود. ! اما او حسرت اسامی را به دل بازجویان جنایتکار آخوندها گذاشت.

من و تمام کسانی که تیم اعزامی او بودیم تنها به این دلیل اکنون در سازمان هستیم که او اطلاعاتش را حفظ کرد».

اما حماسه‌های حسن در زندان ِمجدد با خلق حماسه‌یی بی‌نظیر در تاریخچهٔ زندان اوین ادامه یافت، حسن به همراه مجاهدان شهید نصرالله بخشایی و اسدالله بنی هاشمی با بریدن پنجرهٔ یکی از سلولهای انفرادی موسوم به آسایشگاه توانستند با عبور از موانع متعدد و دیوار زندان اوین از این زندان فرار نمایند.

به این ترتیب برای نخستین بار هیبت خوفناک زندان اوین را به سُخره گرفته و با ارادهٔ مجاهد خلق آن را درهم شکستند.

اگر چه آنها بعد از فرار دستگیر گردیدند اما با فرار از زندان اوین ثابت کردند که مجاهد خلق با الهام از خط «حداکثر تهاجم» می‌تواند غیرممکن را ممکن کند و هیبت خوفناک و پوشالی رژیم که در زندان اوین سمبلیزه شده بود را درهم بشکنند.

حسن پس از فرار زیر شدیدترین شکنجه‌ها رفت و قهرمانانه مقاومت کرد. او هیچ چیز به دشمن نداد و نهایتاً در تاریخ ۷مرداد ۶۷در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در اوین به‌شهادت رسید.
لطفا به اشتراک بگذارید: