از میان خبرها ـ درس ناتمام

رؤیاهای زلال و شنگرف و تمناهای حریرگون کودکی، در نظام طبقاتی‌ساز ولایت فقیهی، برای عده‌یی از دانش‌آموزان شرحه‌شرحه و پرپر می‌شود و در کورهٔ بی‌رحم فقر و نداری می‌سوزد، برای عده‌یی رنگین و متنوع و سرریز می‌گردد.

به حرف‌های چند کودک ترک‌تحصیلی که در گزارش روز ۱۱ مهر ۱۴۰۳ روزنامهٔ اعتماد درج شده است توجه کنید:

«تا وقتی هوا روشن است، یعنی تا پنج، شش، زباله سوا می‌کنیم. چرخ داریم، بعضی وقتها لباس و کفش و کیف و این چیزها را که مردم می‌گذارند کنار خیابان برمی‌داریم، یک مغازه‌ای هم هست که ته‌بار میوه‌اش را برای‌مان می‌گذارد، غیر از آن از سطل آشغال‌ها پلاستیک جمع می‌کنیم، گونی‌ها را می‌گذاریم آنجایی که قرار داریم. شب وانت می‌آید همه را می‌برد، ما را هم می‌رساند خانه، چون همه مال یک محله هستیم.»

این یک نمونه در منطقه‌یی از تهران است. این یکی را ضربدر نمونه‌های مشابه در تهران و باقیِ شهرهای ایران بکنید تا آن‌وقت فهم شود که حاکمیت سنگ‌دل ملایان استثمارگر، با چه روش‌هایی غرور مادران و پدران را جلو فرزندان‌شان می‌شکند و چه بغضی در گلوی هزاران خانواده در چرخه‌ای مداوم، جاری‌ست.

لطفا به اشتراک بگذارید: