سالگرد شهادت «پرچمداران اشرف‌نشان قیام» قهرمانان مجاهد خلق جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی

مجاهد قهرمان جعفر کاظمی –فعالیت در حمایت از گروگانهای اشرفی-مرداد۱۳۸۸

صحبت جعفر کاظمی: با یک زن فقیر: خدا اون کسیکه باعث شده شما اینجا بشینی رو لعنت کند

زن: الهی

جعفر کاظمی: اون چیه: خامنه‌ای- خدا لعنتش کنه

جعفر کاظمی: سلام به تمام بچه‌هایی که من رو می‌شناسند بکنید از اون مسایلی که دارید بکنید حق نگهدارتون حتماً اینو ببینید به اونهایی هم که ندیده بگین.

صدای مجاهد قهرمان جعفر کاظمی-تماس و کمک مالی به سیمای آزادی-۱۳ بهمن۱۳۹۷

صحبت جعفر کاظمی: سلام و درود می‌فرستم به تمام اشرفیهای مقاوم می‌خواستم یک مبلغ ناچیزی هست که ششصد هزار تومان اگر قابل می‌دونید اینو تقدیم مجاهدین بکنم.

سالگرد شهادت «پرچمداران اشرف‌نشان قیام»

قهرمانان مجاهد خلق جعفر کاظمی (پس از ۱۱ سال زندان)

و محمدعلی حاج آقایی (پس از ۷ سال زندان)

به دستور خامنه‌ای همزمان با اربعین حسینی

تلویزیون رژیم ـ ۴بهمن ۱۳۸۹

این دو عضو مجاهدین

نقش‌شان در اغتشاشات ۱۳۸۸ اثبات شد.

دادستانی، خبرگزاری، رادیو، تلویزیون و رسانه‌های رژیم

جرائم محمدعلی حاج آقایی و جعفر کاظمی

ـ تردد به اشرف

ـ بردن فرزند به کشور عراق

ـ الصاق پیام «سرکرده گروهک» در مساجد

ـ فیلمبرداری و شعارنویسی روی دیوارها درتلبیغ مجاهدین

ـ توزیع تصاویر و پلاکاردهای مربوط به مجاهدین

ـ تهیه تصویر و فیلم از درگیریها

ـ سردادن شعار به نفع مجاهدین

ـ کمک مالی و پخش روزنامه مجاهدین

ـ جذب و جمع‌آوری کمک مالی برای مجاهدین

ـ فعالیت تبلیغی به نفع مجاهدین

ـ الصاق عکسهای شهدای اشرف به دیوارها

مصاحبه با خانواده‌های مجاهدان اشرف

فیلم‌برداری و عکس‌برداری از تجمعات خیابان انقلاب و میدان آزادی

قتلگاه امام حسین در کربلا

 

اهدای لیست شهدا در قتلگاه امام حسین

سلام بر حسین

و پیشتازان اشرف‌نشان قیام

مجاهدان شهید جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی

مسعود رجوی- ۵ بهمن۱۳۸۹

اَلسَّلامُ عَلَیک وَعَلَی الاْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِک

سلام بر حسین و بر روانهای مجاهدانی که در اربعین حسینی، بر آستان او سر سائیدند

پرچمداران ِ اشرف‌نشان ِ قیام، قهرمانان ِ مجاهد خلق، جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی،

پیشتازان و پیام آوران ِ «جنگ صد برابر با عزم حداکثر» که یک‌سال در زیر حکم اعدام، هر روز و هر شب و هر ساعت و هر دقیقه، در آماده‌باش کامل، با مرگ پنجه در افکندند و سرانجام آن را با همان رژیم مرگ گُستر و مرگ بِستر، با خون سرخ و جوشان درهم پیچیدند و مغلوب کردند.

فاتحان ۱۱سال و ۷ سال زندان و شکنجه، ستارگان درخشان قیام خلق.

این است خانواده مجاهدین.

مجاهد قهرمان محمدعلی حاج آقایی - تهران

حاج آقایی: دخترم ببخشید بگیر نترس مال نداست سرکار خانم شرمنده‌ام مال مریم رجوی است.

ادامه پیام برادرمسعود رجوی

پس ننگ و نفرت، بر مزدوران و خانواده و خاندان ِ سیاسی رژیم پلید ولایت در محاصره اشرف باد ، که به دریوزگی و ارتزاق ننگین از شمر و یزید دوران، روی آورده‌اند. لعنت بر سِفلگان ِ آلَ اَبی سُفْیانَ وَآلَ زِیاد و آل خمینی و خامنه‌ای،قاتلان فرزندان مردم و سارقان حق حاکمیت ملت ایران.

سلام بر حسین و بر اصحاب حسین و بر مجاهدان رکابش، در اشرف و در تهران. اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ . آنان که جانهای خود را در راه پیامبر جاودان آزادی، نثار کردند.

بار خدایا این فدیه‌های عظیم را از ما و از خلق ما بپذیر، همانا که تو نسبت به احوال و روزگار ما و خلق ما، شنوا و دانایی. رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّک أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ به حکومت نامشروع آخوندی و ولی‌فقیه سفّاک، «دعی بن الدَعی» علی خامنه‌ای، گفته‌ایم و می‌گوییم: بگیر، ببند، بکش که گور خود کنی به دست خود.

گفته‌ایم و تکرار می‌کنیم که هرگاه مقاومت کبیر میهنی و رئیس‌جمهور برگزیده اش، در عرصهٔ ملی و بین‌المللی، فرازی بالا بلند در می‌نوردند، رژیم پلید ولایت و دژخیمان ِ وزارت همراه با سِفله مزدوران انجمن نجاست و وحوش جنگل شرارت، قرار از کف می‌دهند و به سبعیت و کین توزی مبادرت می‌کنند. چاره‌ای جز اعدام و خون‌ریزی در داخل میهن اشغال شده و جز انداختن گله‌های وحوش مزدوران به جان اشرفیان نمییابند. بیچارگان نمی‌دانند که ناخواسته بر زاد و توشهٔ جنگ صد برابر برای سرنگونی رژیم منفور و نامشروع ، میافزایند.

پیام محمدعلی حاج آقایی از اشرف

سلام به تمام بچه‌هایی که من را می‌شناسند ازتون می‌خواهم، دیگه نباید من بخوام چون همه تون هوادار بودین همه تون مراحل مختلف گذراندید شکنجه‌های مختلف دیدین. بکنید از اون مسائلی که دارید بکنین، هیچ کدومتون گرفتارتر از من نبودید این را همه تون می‌دونید پس یه کم به خودتون فکر بکنین و بکنین بیایید حتی یکبار هم که شده ببینید بعدش هم کاری ندارم حق نگهدارتون حتماً این را ببییند به اونهایی هم که ندیده بگین.

. یک جمله دارم به مماشاتگران جهان ما هیچ کمکی از شما نمی‌خواهیم ما که برادر مسعود و خواهر مریم را داریم انگار جهان مال ماست.

به اشرفیهای عزیز از قول برادر مسعود میگم اگر یک چشم از ما کور کنید هزاران چشم بینا به جاش میاد و اگر یک دست بشکنید هزاران دست گره کرده میاد بالا و امروز همون روزه.

آخرین نامه جعفر کاظمی از زندان قبل از شهادت

وصیت به مجاهدین و گفتگو با خواهر مریم

آخرین نامه جعفر کاظمی از زندان قبل از شهادت

آخرین نامه جعفر کاظمی

از زندان قبل از شهـادت

فدا کردن جانمان حداقل هزینه‌ایست که می‌توانیم بپردازیم. امیدوارم این فدیه ناچیز را از من بپذیرید.

پیش آمدهای هراس انگیز محک ایمان و اراده هستند امیدوارم من هم از این آزمایش سربلند بیرون بیایم. صد البته با داشتن الگوهایی چون شما بوسه زدن بر طناب دار کوچکترین کاری است که می‌توان انجام داد. اگر به لطف خدا و همت شما به کوری چشم [خامنه‌ای] زنده ماندم و شما را در جشن آزادی ایران و مردم‌مان دیدم بر دستان پرتوانتان بوسه خواهم زد و اگر حکمم اجرا شد حتماً در بهشت جایگاه بلندتان را آب و جارو می‌کنم. شب قدر من رسید. آخر خدایا تو مقدرم بفرما که نماز خون گذارم به اذان تیرباران.

گر مرد رهی میان خون باید رفت، از پای فتاده سرنگون باید رفت.

خواهر سلام خیلی فکر کردم برایتان چی بنویسم ولی زبانم قاصر و دستم سست است. اما از آنجا که همیشه فکرم اطاعت از شما بوده و آرزویم دیدار و خدمت شما بوده که. برایم میسر نشد. حق آن نیست که افسوس این همه کوتاهی و قصور را بخورم خواهر عزیز باور کنید ایمان به شما و شیر همیشه بیدار است که پذیرش اعدام را برایم مانند آب خوردن آسان نموده‌ای کاش چند جان داشتم تا همه را به پایتان بریزم افسوس که یک جان بیشتر ندارم و این جان ناقابل را با رضایت کامل و با عشق نثارتان می‌کنم می‌دانم که درخت انقلاب، آزادی و دموکراسی با خون آبیاری می‌شود.

. رهبری شما و شیر همیشه بیدار را کاملاً و با تمام وجود می‌پذیرم و تنها راه رهایی و رستگاری را راه مجاهدین می‌دانم شبانه روز برای شما خواهر مریم و برادر مسعود دعا می‌کنم و امید دارم در صحت و سلامت کامل این کشتی خمینی زده را به ساحل نجات برسانید. درود.

پیام رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت

به‌مناسبت شهادت دو قهرمان مجاهد خلق

محمدعلی حاج آقایی و جعفر کاظمی

۴بهمن ۱۳۸۹

دو قهرمان مقاومت و ملت،

دو زندانی سیاسی مقاوم و سرفراز دیگر از خانواده‌های مجاهدان اشرف،

مجاهدان راه آزادی مردم ایران، محمدعلی حاج آقایی و جعفر کاظمی،

همزمان با اربعین حسینی،

به دست دژخیمان خامنه‌ای، به‌شهادت رسیدند و به همرزم و همبند شهیدشان، مجاهد خلق علی صارمی و دیگر شهیدان راه آزادی، پیوستند.

دواعدام وحشیانه سحرگاه امروز، بار دیگر خشم و انتقام جویی جنون‌آمیز خامنه‌ای، و منتهای ترس و درماندگی ولی‌فقیه ارتجاع را، در برابر پایداری اشرف و اعتلای همه‌جانبه مقاومت ایران، برملا کرد.

خامنه‌ای در برابر ایستادگی‌ اشرفیان که با فرقهای شکافته، تعرضهای مزدوران و دست‌نشاندگان او را درهم می‌شکنند و به خود او بیا بیا می‌گویند، با زبونی و پستی و لئامت یزیدی، یعنی با حربه اعدام زندانیان سیاسی و اعضای خانواده‌های اشرفیان، به میدان آمده و انتقام می‌گیرد.

اما در سراشیب انقراض و سقوط محتوم، نمی‌داند که این خونهای پاک، عزم مردم ایران و پیشتازان راه آزادی را برای سرنگونی فاشیسم ولایت فقیه، هر چه جزمتر می‌کند کند.

سلام بر سمبلهای پایداری مردم ایران، محمدعلی حاج آقایی و جعفر کاظمی، در روزی که‌زاده شدند، در روزی که قدم در مسیر مجاهدت و مقاومت نهادند، در روزی که خود و خانواده و فرزندان و بستگان را به راه سرور شهیدان و مسیر مقاومت به هرقیمت، فراخواندند، و در روزی که با نثار جان، به عهد خود وفا کردند.

مجاهد قهرمان جعفر کاظمی خطاب به‌دادستان رژیم:

اگر همین حالا آزادم کنید باز هم به‌اشرف می‌روم

جعفری دولت‌آبادی دادستان جنایتکار رژیم از مجاهد قهرمان جعفر کاظمی پرسید: آیا حکمت را می‌دانی؟

جعفر کاظمی: بله.

دادستان رژیم: چی هست؟

جعفر کاظمی: اعدام.

دادستان رژیم: خب چه می‌گویی؟

جعفر کاظمی: کی اجرا می‌کنید؟

دادستان رژیم: اجرا می‌کنیم!

جعفر کاظمی: زمان آن را مشخص کنید!

دادستان رژیم: گویا خیلی عجله دارید!

جعفر کاظمی: آیا حکمی را که صادر کرده‌اید خیلی قبول دارید؟

دادستان رژیم: بله! شما به اشرف رفته‌اید، قبول دارید که رفته بودید؟

جعفر کاظمی: بله رفته‌ام اگر همین حالا آزادم کنید باز هم به اشرف خواهم رفت

واکنش رژیم به محکومیت جهانی

اعدام دو قهرمان مجاهد خلق

در تلویزیون حکومتی

تلویزیون رژیم: ۴ بهمن ۱۳۸۹

کلام گزارشگر رژیم - سرکرده منافقین بیانیه‌یی به رسانه‌های بین‌المللی فرستاده که در اون ضمن اعتراض به اعدام صبح امروز دو عضو این سازمان تروریستی از کشورهای اروپایی خواسته با ایران قطع رابطه کنند.

این دو عضو منافقین جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی بودند که در جریان اغتشاشات فتنه پارسال دستگیر شدند. در دادگاه علاوه بر این‌که این دو نفر به صراحت به عضویت در گروهک تروریستی منافقین اعتراف کردند نقششون در اغتشاشات فتنه پارسال هم اثبات شد.

محمدعلی حاج آقایی، ساعاتی قبل از اعدام

مجاهد قهرمان محمدعلی حاج آقایی، ساعاتی قبل از اعدام به همبندانش گفت، هیچ‌کس حق ندارد برای من گریه کند و هرکس می‌خواهد یاد من کند، ترانه سرود مرغ سحر را زمزمه کند.

گزارشها حاکی است این مجاهد قهرمان هنگام آخرین وداع با همبندانش خطاب به آنان گفت: برای من گریه نکنید، من به جایی خیلی بهتر از این جاها می‌روم.

او هنگام خدا حافظی از روحیه بالا و شور خاصی برخوردار بود.

خاطراتی از هم‌بندان مجاهدان شهید

جعفر کاظمی و محمدعلی حاج‌آقایی

جعفر کاظمی از همان ابتدا که او وارد بند ۳۵۰ شد بسیار فعال بود و با همه جوانان که آن موقع دستگیریهای قیام ۸۸ بودند خیلی می‌جوشید. این طیف از بچه‌های قیامی خیلی به جعفر علاقه داشتند و آنها مشکلات و اختلافاتشان را پیش او می‌آوردند. یکی از بچه‌ها از دورهمی‌های گوشه هواخوری می‌گفت که عده‌یی از جوانان با جعفر داشتند و این جمع در آن گوشه، یک فضای شاد و سرشار را ایجاد کرده بودند. صدای آنها گاه کل هواخوری کوچک ۳۵۰ را فرا می‌گرفت و برخلاف خواست زندانبانها و شکنجه‌گران، فضای زندان را پر از روحیه و نشاط برای سایر زندانیان می‌کرد.

جعفر روحیه‌ای بسیار تهاجمی داشت و بارها با رئیس بند ۳۵۰ بر سر مسایل صنفی زندانیان درگیری لفظی پیدا کرده بود. یک‌بار رئیس بند وقت ۳۵۰ که از زندانبانان دهه ۶۰ بود و جعفر را خوب می‌شناخت پس از یک درگیری لفظی به جعفر گفته بود که باید همان موقع (دهه ۶۰) تو را اعدام می‌کردند.

محمدعلی حاج آقایی که بچه‌ها به او حاج محمد می‌گفتند بسیار مهربان و افتاده بود. همیشه صبح‌های زود وقتی همه خواب بودند بیدار می‌شد و در آماده کردن صبحانه به کارگر اتاق کمک می‌کرد و فلاکس های چای را پر و چای دم می‌کرد.

وقتی علوی (بازجوی جنایتکار و معروف وزارت) جعفر و حاج محمد را صدا زد. زمانی که قرار بود برای تعیین‌تکلیف بروند، کل بند در اتاق آنها جمع‌شده بودند و جای سوزن انداختن نبود. همه یکی یکی آنها را بغل کردند و بی‌تابانه می‌بوسیدند. برخی مسیر را سد کرده و نمی‌گذاشتند آنها بروند. آنها در میان همهٔ افراد بند بسیار محبوب بند بودند. وقتی بالای پله‌های بند رسیدند محمدعلی حاج آقایی گفت بچه‌ها بعد از رفتن ما گریه نکنید و به جای گریه، ترانه مرغ سحر را بخوانید.

آنها را به ۲۰۹ بردند. علوی به جعفر گفته بود برای این حکم اعدام شما شکسته شود، باید مصاحبه بکنید. جعفر آب پاکی را روی دست علوی ریخته و با لحن تهاجمی جوابش را داده بود. آنها را به بند برگرداندند.

جعفر به‌همبدانش گفته بود قرار قطعی است که ما را اعدام کنند فقط می‌خواستند تست کنند که آیا چیزی که به دردشان بخورد به‌دست می‌آورند اما تو دهنی خوردند. بچه‌ها می‌گفتند که در یک هفته آخر حاج محمد یک طور دیگری شده بود. بسیار سرحال و شاداب و مهربانتر از همیشه. خلق و خویش عجیب شده بود.

هنگامی‌که می‌خواستند آنها را برای اعدام به‌سلول انفرادی منتقل کنند، از ترس شلوغ شدن بند، آنها را جدا جدا و به بهانه‌های مختلف مثل بهداری و یا دادسرا صدا زدند. به این ترتیب نه خود آنها و نه کسی از بچه‌ها از این صحنه‌سازی مطلع نبود در نتیجه آنها مجال این را نیافتند که با کسی خداحافظی کنند.

من تنها فریاد زدم /نه / من از فرو رفتن تن زدم

صدایی بودم من شکلی میان اشکال و معنایی یافتم

من بودم و شدم.

به نام خدا و سلام و درود به فرزند عزیزم بهروز امروز ۲۱/۷/۸۹ ایران، تهران، زندان اوین. سال ۶۰ برای اولین بار که به اوین آمدم ۱۷سال داشتم و در سن ۲۷ سالگی آزاد شدم. روزی که آمدم به اوین هنوز زمان زیادی از سقوط رژیم شاهنشاهی نگذشته بود و به‌راحتی می‌توانستیم بوی رهبرانمان را در زندان استنشاق نماییم. پسرم یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ یا او سرما به دار سازد آونگ القصه در این زمانه پر نیرنگ یک کشته به‌نام به که صد زنده به ننگ.

عزیزتر از جانم در آخرین دیدار و لحظه خداحافظی خطبه ۱۱ نهج‌البلاغه را برایت خواندم گفتم کوه‌ها بلرزند و تو ملرز و چشم‌بنداز تا انتهای لشکر را ببینی (سرنگونی) چشم خود را از تمام وابستگیها بپوشان تعلقات خود را کنار بگذار و بدان که فتح و پیروزی از آن خداوند و مجاهدان راهش می‌باشد. گفتم خوب فکر هایت را بکن و در انتخابت چون کوه مصمم و استوار باش. گفتم که دستگیری و حتی اعدام من نباید خللی در عزم و اراده تو ایجاد نماید گفتم یا نمان یا اگر ماندی دیگر حق برگشت و تردید نداری گفتم تو امانتی بودی نزد ما که می‌بایستی ترا به پدر و مادر عقیدتیت تحویل می‌دادیم. به‌حق که از عهده راه تصمیم و مسئولیتی که تقبل کردی سر بلند بیرون آمدی. وقتی که مراسم سوگند خوردن شما را شنیدم نمی‌دانی چقدر خوشحال شدم از صمیم قلب به تو و همه همرزمانت تبریک می‌گویم به خدای کعبه رستگار شدید.

این را مطمئن باش اگر اعدام بشوم یا نشوم در هر صورت ما بردیم. اگر من نبودم از طرف من فریاد بزن: خامنه‌ای چشمت کور ایندفعه را هم ما بردیم. تنها وصیت من به تو این است که هرگز رهبری‌مان را تنها نگذار و همواره تمام خشم و نفرت خودت از رژیم را تبدیل به اطاعت پذیری از خواهر و برادر بکن برای سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی. می‌دانم که میدانی کلید پیروزی و رستگاری فقط و فقط در وجود و پیروی از خواهر و برادر است. پسرم اگر راه مجاهدین و حمایت از رهبری‌مان برای آزادی ایران عزیز مان با کشته شدن من پا برجا می‌گردد پس ای گلوله‌ها ای شمشیرها و ای طنابهای اعدام بگیریدم. دوست دارم تا هوا. سلام می‌کنم به تمام مجاهدان شهر. خسته نباشید، خدا قوت خواهران و برادرانم ما به یاد شما و با روحیه گرفتن از ایمان پایداری و عنصر فدایی که فقط و فقط در شما می‌توان یافت تمام تلاشمان را می‌کنیم تا بتوانیم به ذره‌یی از مسئولیتهایمان عمل نماییم. برای هموار کردن راه آزادی و اقتدا به شما شیرزنان و کوه مردان

ترانه الهی به مستان جام شهود به عقل آفرینان بزم وجود. ننوشیده می می‌پرست آمدند

الهی به مستان جام شهود به عقل آفرینان بزم وجود

به آنان که به آنان که بی‌باده مست آمدند.

ننوشیده می، می‌پرست آمدند.

لطفا به اشتراک بگذارید: