سوم شعبان خجسته میلاد سرور شهیدان حسیـن پیامبـر جـاودان آزادی
سوم شعبان
خجسته میلاد سرور شهیدان
حسیـن پیامبـر جـاودان آزادی
از سخنان برادر مجاهد مسعود رجوی در سال ۱۳۷۸
«اصولاً امام حسین و عاشورا که پیامش ترسیمکننده مرزهای انسانیت و مادون تاریخ انسان یعنی با دنیای حیوانی است و خلاصه میشه در یککلام در عقیده و جهاد خواستگاه و سرچشمه عقیدتی و سیاسی و مشخصاً مشی مبارزاتی و استراتژی ماست. شکستن بنبست با حداکثر فداکاری هر چه میخواد شرایط تیره باشه، تیره و تار. خون جاری دوران برای ما در سیاست و استراتژی ما برای سرنگون کردن رژیم ضدبشری خمینی.
با این شاخص و با این مرزبندی است که خودمون را محکم نگاه داشتیم. از سال۴۴ به بعد چه جوریه که همه جریانها، گروهها، اصل دعواشون همینجاست که از قضا این هیچگاه موضوع دعوای مجاهدین نبوده، نیست و نخواهد بود چرا؟ چرا؟ چون دیگری برای ما تضمین کرده از دیگری آموزش گرفتهایم حسین و عاشورا یادم هست اون زمانها خیلی از شما هم یادتون هست در زمان شاه چه بحثهایی بود بر سر مبارزه مسلحانه بر سر اینکه شرایط عینی نیست نه فقط گروههای رفرمیست یا ملیگرای اون روزگار؛ نه؛ حتی نیروهای انقلابی چیزی که برای خود مجاهدین تا وقتی که کسی مجاهد بود هیچوقت جای تردید نداشت زیرا که راهبر آرمانی و مقتدای تاریخیمان حسین بن علی اون را تضمین کرده بود اگر که از این شاخص منحرف میشدیم از شاخص حسینی و عاشورایی چه چیزی از ما باقی میموند جز مشتی سیاسی کار مفلوک یا مثل سایرین بساز و بفروشهای سیاسی عاری از شرف و تقوا و پرنسیپهای انسانی اما مجاهدین به این. خندیدهاند چون که زندگی یعنی عقیده و جهاد اسلامشون شاخصش امام حسین است و مشیاش عاشورا در سختترین شرایط، و تازه او که نواده پیامبر بود با سی سوار و چهل و دو پیاده جمعاً با خودش ۷۲نفر که سی و اندی از اونها هم حرم خودش بودند و بهاو هم میگفتند که بهدنبال حکومت است خارجی است قدرت میخواهد بلوا درست میکند و لابد که خشونتگر است لیکن خودش میگفت اگر من در جای خود بمانم این خلق هلاک شده به چه چیزی امتحان بشود».
تبیینی از جهان که حسینبن علی مظهر آن است
حسین جرقهیی بردامان زمان
که تا ابدیت از آن حریق برمیخیزد
فرازی از مقدمهٔ کتاب امام حسین
(۱۳۴۸)
بدیهی است که جنبشهای عصر فعلی و کلیهٔ نمونهها و مظاهر آن، شایستهٔ بالاترین تحسین و گرامیترین بزرگداشتند و هرکس در ارزیابی آنها اندک تخفیفی کند یا مغرض است یا سادهاندیش. از اینرو هرگز نباید در شناسایی و عبرتآموزی از آنها، اندک فروگذار نمود.
اما آنچه در این زمینه ما را بهبررسی انقلابی که حسین بنعلی و یارانش برافروختند میکشاند، علل مهمتری دارد؛ عللی که دقت در آنها، این گردآوری را از هرشائبهٔ تعصب و خودبینی مکتبی پاک میکند.
او و یارانش بهگواهی همه صدیقترین و پاکبازترین مسلمانان بودند. ایشان در همه احوال بهقرآن و شیوهٔ محمد استناد جستند و از آغاز تا پایان چه آنگاه که مقدمات قیام را فراهم میکردند و چه در میدان نبرد یا محبس و اسارت هرگز از آن منحرف نشدند. نکتهٔ مزبور از جملهٔ نادرترین مواردی است که کلیهٔ علما و مورخین و افراد فرقههای گوناگون در آن متفق بوده و هستند. این اتفاقنظر نه تصادفی است و نه قبلاً حسابشده، بلکه عظمت (حادثه) است که هیچ تردیدی باقی نمیگذارد و هر ابهامی را میزداید، مانند دیوار بلند که نابینا نیز نادیده نمیگذرد.
بههرصورت حسین و یارانش کاملاً در مکتب حل شده و ترکیب واحدی را تشکیل دادهاند؛ ترکیبی که مشکل میتوان عناصر آن را از هم تفکیک نمود و اکنون دیگر میتوان از فرد بهمکتب و از عمل بهنفس اعتقاد و ایدئولوژی راه برد و در این نقطه است که بررسی رستاخیز حسینی برای ما جامعیت و معنای خاصی پیدا میکند و آنرا از سایر انقلابات مشخص میسازد. میخواهیم از مصادیق عینی و حسی بهمفاهیم و معانی راه پیدا کنیم، آنگاه این معانی در یکمعنی کلی تبلور مییابند و آن «معنی وجود» است که «تبیین جهان» نامیده میشود.
روشن است که بدون این «تبیین» همهٔ مرزها درهم میریزد و تفاوت ظلمت و نور از میان میرود. دیگر میان مست و هوشیار هیچ تمیزی نیست، انسانیت شرافتش را از دست میدهد و آنچه بهجا میماند حیوان دوپای مکاری بیش نیست. آری میخواهیم با «تبیینی» آشنا شویم که حسین بنعلی و یارانش «مبیّن» آنند. اگر بحثهای فلسفی پیچیده و بغرنج است و اگر صاحبنظر شدن در آن بهزمینهٔ قبلی و زمان طولانی نیاز دارد، این مردان استوار بهترین دریچهیی هستند که میتوان از آن افق اسلام را نظاره کرد.
از سوی دیگر این گروه اندک آنچنان در طول سالیان و قرون در ضمیر افراد کشور ما رسوخ کردهاند که ماجرایشان وجدان ملی مردم ما شده است. بهاین ترتیب اهمیت این رستاخیز از اهم مضامین جنبش کنونی ماست و بدیهی است «هیچ جنبش انقلابی اگر ریشههایش را از واقعیت تاریخی بیرون نکشد، نمیتواند امید بهموفقیت داشته باشد».
البته این واقعیت مانند همه واقعیتهای بزرگ حیاتی بهدستهای اهریمنی تحریف شده و زنگار گرفته است، زنگاری از توطئهٔ مسخ و بالاترین کینهتوزی مردم فریب،
چطور میتوان مسألهٔ حسین (ع) را از وجود این پیرایهها زدود؟
این زنگارها بهطور قطع با خون شسته و برطرف میشوند. بهاین لحاظ در این صفحات که نقطه آغازی بیش نیست در هرسطر و در هرکلمه، باید بهخاطر داشت که این نه اسطورهسازی است و نه حماسهپردازی. این سرگذشت مردان استواری است که تنها در شب شهادت انقلابی، که از قبل آنرا پذیرفته و برایش مهیا شده بودند، «خندیدند». شورش جوانان پرشوری است که از حجلهگاه گذشتند و به میدان رسیدند. ماجرای زنان بلند همتی است که زن انقلابی را زینت سینهٔ تاریخ نمودند.
بههرحال عمل حسینی با هر بینشی که نگریسته شود یک رویه و یک حقیقت که در تمامی مظاهر آن مجسم است بیشتر ندارد. چه آنگاه که چون زلزله سرداران دلاور را میلرزاند و چون صاعقه وجود قدرتمند آنان را ذوب کرده از هم میپاشد و چه آنگاه که چشمهایی بسته میشود تا عافیتجویان! از سر حفظ حیات، شبانه میدان را تهی میکنند.
بر طبق این حقیقت، که سهل و ممتنعترین قضیهٔ وجود انسانی است و در قالب عالیترین «محاسبات» تجلی میکند. حیات در نقطهیی «معنی» پیدا میکند که، بهخاطر تحقق اجتماعی خصلتهای ویژهٔ انسانی، موقتاً ترک میشود.
حسین بنعلی و یارانش بهطور عمده بهخاطر آزادی و اختیار، که شاخص اصلی صفات انسانی است، جنگیدند.
اینان جرقهیی هستند بردامان زمان، که تا ابدیت از آن حریق برمیخیزد و هرگونه ستمگری را میسوزاند و خاکستر میکند.
از تبیین جهان جلسهٔ پنجم
تهران – دانشگاه صنعتی شریف -۱۳۵۸
«شتاب تکامل از هر دوندهٔ تیزپایی پیشی میگیره و هر نیروی ضدتکاملی طغیانگر رو زیر پا میگذاره. کدام نیروی تخریبی و طغیانگر هست که در مقابل تکامل بتونه گردنفرازی کنه؟ اینجا اونجایی است، که پوزهٔ همه گردن فرازها به خاک مالیده میشه. اونقدر که هر چی پیش میره حرکت، شکوفاتر میشه.
داستان تکامل واقعیته و نه افسانهٔ رومانتیک؛ چرا که بسیاری از عشقهای معمول آنتروپیک هستند، زوال پذیرند، کهنه میشند؛ حتی رومانتیکترین نوع اونها. ولی مال تکامل اینطور نیست؛ کهنگیناپذیره. چطور؟ شاید بشه تشبیه کرد، میگن در روز عاشورا، وقتیکه امام حسین نبرد میکرد، هر چه شهید میداد ملتهبتر میشد. بهجای اینکه غباری بر صورتش بشینه، یا افسوسی و یا آهی، درست به عکس، ملتهبتر و فروزانتر میشد. کدام یکی از این دوتا از هم یاد گرفتند؟ امام حسین از تکامل.
اینجاست که آشنا میشیم با شگفتانگیزترین مظهر ضدآنتروپیک، ضدپیری تکامل. همه چیز مطابق قاعدهٔ کهولت روبه افتاند، روبه زوالاند. معلوم نیست این تکامل از کجا سوخت میگیره که نه تنها افت نداره، بلکه در هر گام، بهقول اون دانشمند، فشار تازهای هم بهش وارد میشه».
درس بزرگ و تاریخی پیامبر جاودان آزادی
سخنان برادر مجاهد مسعود رجوی
رادیو مجاهد-۴ مهر۱۳۶۴
امروز هم همان چراغ و همان مشعلی فرا راه ما است
که امام حسین آن را برافروخت
رزم جاودان با همهٔ موانع تکامل و با همهٔ انواع استثمار و ستمگری
امـروز تمـام خاک ایـران، کربـلا و هر روز آن عاشـوراست
کمتـر شهـر و روستـایی در ایـران مانـده که از خـون مجاهـدین خـدا و خلـق
و همـهٔ مجاهـدان آزادی، سرخفـام و خـونین، نشـده باشـد
راستی فلسفهٔ عاشـورا چیست؟ تـوحید و آزادی. یگانگـی و رهایـی
و درست در چنین اوجی است که حسین علیهالسلام
امام مجاهدان و پیامبر جاودان آزادی است
میگفتند: بچههای مردم را به کشتن نده
میگفتند که خونریزی راه نینداز
گوئیا که امام حسین خونریزی را راه انداخته بود!
ای ننگ بر آنها که به ستمزده پیشنهاد میکنند
عاجزانه در مقابل ستمگر زانو بزند و تقاضای قانون بکند
اگر خمینی قانون میشناخت کار اصـولا به اینجا نمیرسید
برخیها به امام حسین میگفتند که چرا به کربلا میروی؟
چرا عاشورا را تدارک میبینی؟
بیا گوشهیی بنشین عافیت بجو و لابد یا "کار تحقیقاتی" بکن
و یا به تدریس قرآن مشغول بشو!
همه خاک میهن ما ایـران کربـلا و هر روز آن عاشـوراست. پس عجب نیست کـه کمتـر شهـر و روستـایی در ایـران مانـده که از خـون مجاهـدین خـدا و خلـق و همـهٔ مجاهـدان آزادی، سرخفـام و خـونین، نشـده باشـد. فلسفهٔ عاشـورا چیست؟ تـوحید و آزادی. یگانگـی و رهایـی. و درست در چنین اوجی است که حسین علیهالسلام، مجاهد اعظم پیامبر جاودان آزادی است.
یکبار امام حسین تقریباً هزارنفر از معتمدین و رجال و روشنفکران شهرهای مختلف را بـه مَـنا دعـوت کـرد تـا مـواضع خـودش را اعـلام کنـد. در همیـن جمـع بـود کـه بـهمـلامت و سـرزنش سـازشکـاران و تسلیمطلبان پرداخت و چنین خروشید:
"مـیبینید کـه همـهٔ مـوازین و پیمانهـا و حـدود خـدایی شکسته مـیشونـد و هـراس نمیداریـد. پیمانهـا و سنتهـای پیامبـر خـوار و بیمقـدار گشتـه، معلولیـن و زمینگیرها در شهرهـا بیسرپـرست افتـادهاند، امـا شمـا درخـور مسئـولیت و توانائـی خـود کار نمیکنیـد و نسبت بهآن کـس هم که وظیفـهٔ خود را انجام میدهد، اعتنا ندارید و در مسامحه و سازشکاری و همکاری با ستمگران آرمیدهاید.
شمـا ستمگـران را در مقـام خـود جـا دادهایـد و زمـام امـور خـدا را در کـف ایشـان نهـادهایـد کـه به غلـط عمل کننـد و در شهـوات پیـش میرونـد
ضعفـا و نـاتوانـان را بـه ایشـان تسلیـم کـردیـد تـا برخـی را بـَرده و مقهـور خـود کننـد و برخـی را بـه خاطـر لقمهنانـی بیچـاره سـازنـد
به اسم خدا حکم میرانند و راه رسوایی و پستی را بر هوسهای خود هموار میکنند. بر خدا طغیان کرده و زشتی و شرارت رواج میدهند و در هر شهری گویندهای از جانب خود بر منبر دارند و این سرزمین پایمال آنهاست.
در همه جای آن دستگشـادهاند، مـردم را برده و در اختیار خود میخواهند تا هر دستی بر سر آنان بکوبند، تا نتوانند از خود دفاع کنند. دستهای زورگو و مستبد که نه خدا و نه روز بازپسین میشناسند، بر ضعفا و محرومان بهشدت فشار میآورند. پس شگفتا! و چرا که در شگفتی نشوم که زمین در تصرف مردی دغل و ستمکار است و یا باجگیری نابکار. و خدایا تو میدانی که اینها را نمیگویم که چندین روز به فرمانروایی برسم و آرزوی آن را هم ندارم. میدانی که مشتاق اصلاح آیین تو هستم و خواستار آبادی شهرها و آزادی مردم. نمیخواهم بندگان مظلومت در دست ستمگران اسیر باشند. ستمگران میکوشند چراغ هدایتی را که پیامبر در میان مردم برافروخته است خاموش کنند. "
این سخنان سیدالشهدا بود. میبینید که چه شباهتی با اوضاع و احوال امروز ما دارد. زیرا که جوهر داستان یکی است. داستان نبرد عادلانه و بیامان در برابر ستمگر دوران.
پس ای مادران و پدران شهدا، به فرزندانتان که به یاری ابا عبدالله برخاستهاند. در برابر یزید پلید دوران ـ_خمینی شیطان جماران. بهخودتان ببالید. امروز هم همان چراغی فرا راه ماست و همان مشعلی که امام حسین آن را در روز عاشورا و در ارض کربلا، برافروخت. راستی اگر قیام حسینی در برابر یزید ـ_خمینی دوران_ـ نمیبود، از اسلام و مسلمانی چه چیز باقی میماند؟ راستی چطور میشه چطور میتوان در برابر ستمگر سازش و سکوت و صبر و تسلیم پیشه کرد؟ مگر پیام "قیام حسینی"مگر پیام"عاشورا"، رزم جاودان با همهٔ موانع تکامل و با همهٔ انواع استثمار و ستمگری نیست؟ مگر این نیست که بایستی عذر و بهانهها را به کناری گذاشت و مرگِ سرخ را بر خفّتِ تسلیم و سازش، ترجیح داد و امروز مجدداً همان ابتلاء و همان امتحان در برابر تمامی اقشار آگاه و در برابر تمامی مدعیان اسلام و مسلمانی و آزادی و حاکمیت ملّی قرار گرفته است.
خلق قهرمان ایران؛
مردم آگاه و آزاده؛
من امروز میخواهم راجع بهدستهٔ سومی هم با شما صحبت کنم. حال که صفبندی اصلی در روز عاشورا و در جریان نهضت و قیام حسینی روشن شد، میباید از "دستهٔ سومی" هم صحبت کرد.
این به مسائل امروز ما نیز مربوط است. طرفین اصلی طیف آن روز و همچنین امروز مشخص بودند، یکطرف امام! خمینیها و امام! یزیدها و دار و دستهٔ آنها، و در طرف دیگر مجاهدان حسینی، رزمندگان آزادی، طرفداران حقوق محرومان و رنجبران و تودهٔ مردم. اما "دستهٔ سومی" هم هستند، دستهٔ میانهبازان که فیالواقع در درون رژیمهای سرکوبگر زندگی میکنند؛ وجود و بقاء آنها تحت چتر و تحت پوشش رژیمی همچون رژیم خمینی میسر است، اما میانهبازی هم میکنند. اما دوست دارند که برای دودوزه بازی تظاهر به مخالفتهای صوری، هم بکنند و خودشان را در زمرهٔ مخالفان و بهاصطلاح اپوزیسیون جا بزنند و جلوه بدهند.
از آموزندهترین فرازهای تاریخ عاشورا و قیام حسینی، برخوردهای قاطع، آموزنده و روشنگر امام حسین، ـ_امام مجاهدان و رزمندگان_ـ با این سری نصیحتگران حرفهیی و با عافیتجویانِ مسلکی است، آنهایی که در آن موقع هم پیوسته نغمهٔ مسالمت در برابر خمینی زمان سر میدادند؛ صحبت از مبارزه و قیام قانونی، در مقابل رژیم وحشی و بیقانون میکردند. قیام مسلحانهٔ حسینی را تخطئه میکردند. حسیـن و مجاهدینی را که در رکابش بودند را پیوسته به پرهیز از کشتن و کشته شدن، پند میدادند. در زیر سایهٔ امیرالمومنینشان "یزید"کنج عافیت گزیده بودند. و این ایده را تبلیغ میکردند که اگر امام حسین سَرِجنگ و مقاومت نداشته باشد، چه بسا بتوان از حضرت"امام! یزید" امتیازاتی گرفت و کارها را روبراه کرد! این بود که گاه با وقاحت تمام از موضع نصیحتگری به امام حسین بدوبیراه میگفتند، گاه حتی او را همچون امروز عاملِ تشـدیـد اختنـاق محسـوب میکردند.
بله، اگر چراغ راهنمایی همچون امام حسین نمیبود، آنها، کماکان بهراحتی و با فراغ بال، زیر بیرق یزید میخوردند و میخوابیدند و در حکومت هم شراکت داشتند و کسی هم نبود که به آنها بگوید بالای چشمتان ابروست.
در مقابل اینها بود که امام حسین فریاد میزد: "هر یک از شما حاکم ستمکار و قلدر و بـدکاری را بنگـرد کـه بـه حقـوق خـدایی تجاوز میکند و پیمانهای خدایی را میشکند و با خط_مشی و سنت پیامبر مخالفت میورزد و در میان مردم به تعدّی و تجاوز حکومت میکند و بهرغم همهٔ اینها، آن حاکم را از زشتی و زشتکاری باز ندارد؛ بر خداست و بر خدا واجب است کـه چنیـن کسـی را در آتش خشمش بسـوزاند."بله، امام حسین به آنها میگفت که خشم خدا بر شما باد.
میگفتند که: بچههای مردم را بهکشتن نده. میگفتند که خونریزی راه نینداز. گوئیا که امام حسین خونریزی را راه انداخته بود!
در مقابل، سرور شهیدان بر آنها نهیب میزد و مینوشت که من بهخاطر آسایش و تفریح و کسبِ جاه و زندگی، یا بهمنظور برانگیختن آتش فتنه و فساد از مدینه بیرون نرفتم. من در طلب نجات و اصلاح مردم هستم. من در طلب احیاء سنن جدّم پیامبر هستم و به این دلیل قیام کردم. من به شیوهٔ او و به مشی او حرکت میکنم. من خلق خدا را به نیکی میخوانم و از بدی باز میدارم. من به پایداری و مقاومت ادامه خواهم داد تا خدا بین من و آن قوم داوری کند.امـا عـافیـتجـویـان، تسلیـمطلبان، سـازشکاران و میانهبازان که پیوسته عادت کردهاند از سَرِ خون مجاهدین و رنج و درد محرومان به آلاف و الوف برسند و سوار بر موج خون به میوهچینی بپردازند و به دولت موقت و یا مستمر برسند؛ این چیزها حالیشان نبود.
عاقبت امام حسین در پاسخ بههمهٔ آنهایی که بر خط مشی انقلابی او ایراد میگرفتند گفت: "اگر من در جای خود بمانم و حرکت نکنم، این خلق هلاک شده دیگر به چه چیزی باید امتحان بدهد."
مگـر خمینـی امــروز هلاککنندهٔ حرث و نسل ایران نیست؟
اگر مقاومت و مبارزهٔ مسلحانهای در کار نباشد، دیگر ملت ایران در کجا خودش را خواهد آزمود که شایستهٔ بقاء و کمال و ترقی است؟
و دیگه ملت ایران درکجا خواهد توانست در انظار عموم ملل و در سینه تاریخ به ثبت برساند که با تمامی خانمان و با تمامی فرزندان خودش دست بکار شده است تا این ننگ را از دامان خودش بزداید و آزادی و استقلال و حاکمیت مردمی خودش رو احراز بکنه؟
پس این مبارزهٔ مردمی و انقلابی و مشروع، میدان آزمایش و ملاک و معیار زندگی و شایستگی و اقتدار و افتخار تمامی مردم ایران است.
در همچین شرایطـی بـود کـه پیشوای آزادی و یگانگی حسیـن علیهالسلام در خطبههایش فریاد میزد: "این که شما دارید، زندگی نیست، این بردگی است. این فساد است. همهٔ این نکبتها را ظالم به شما تحمیل کرده و باید دستش را قطع کرد."و گفت که: "من میروم تا ظلم را نابود کنم"و افزود:"این است راه من و این است هدف من. آنانکه با منند بیایند و کسانی کـه سـودای دیگـر دارنـد، بازگردند. " و در همین رابطه بود که حتی امام حسین از طواف کعبه صرفنظر کرد و درست در روزی که باید بهطواف میرفت، از مکه بـه سـوی دشت کـربلا خـارج شـد. البته آن روز حسین و یارانش نتوانستند همچون دیگران آجرهای دیوار کعبه را مَس کنند اما چندی بعد سرنوشتی بس پرشور، بر فراز دشتی گرم و تبدار، با خونهایی گرمتر و تبدارتر، ثابت کرد که اینها از دیوار خانه گذشته و به قلب کعبه راه بردهاند.
اما بیاییم به امروز بیائیم سراغ آن میانهبازانی که بهرغم این همه جرم و جنایتِ خمینی هنوز دم از قانون و مبارزهٔ قانونی میزنند.
مینویسند "تنها راه نجات معقول و منطقی، قیامی در چارچوب قانون است"
کـدام قـانون؟! قـانون جنـگل؟! قـانون جنـگل خمینـی کـه مسالـمت نمیشناسد؟ کدام مبارزهٔ قانونی؟ آیا مبارزهٔ مجاهدیـن و مبـارزات امـام تاریخی آنها خشونت و ترور و تخریب و خرابکاری بود؟!
باز هم مینویسد که: "به جـای خشـونت و خـرابکاری بایستی که به مبارزهٔ قانونی در چارچـوب نـظام جمهوری اسلامی امید بست."
آیـا کـار مجـاهـدان آزادیستان "خرابکاری" است؟ ای ننگ بر آنها که به ستمزده پیشنهاد میکنند از سلاحش و از شمشیرش بگذرد و آن وقت عاجزانه در مقابل ستمگر زانو بزند و تقاضای قانون بکند. اگر خمینی قانون میشناخت کار اصـولا به اینجا نمیرسید.
شگفتا که این قبیل عافیتجویان و تسلیمطلبان و سازشکاران در سراسر تاریخ چه بر سَرِ پویندگان راه آزادی آوردند.
بله برخیها هم به امام حسین میگفتند که چرا به کربلا میروی؟ و چرا عاشورا را تدارک میبینی؟ بیا گوشهیی بنشین. عافیت بجو و لابد یا "کار تحقیقاتی" بکن و یا به تدریس قرآن مشغول بشو.
اما اما که خوشبختانه کار از این چیزها گذشته. خوشبختانه که در دوران اعتلای مقاومت بهسر میبریم. خوشبختانه که ملت شریف و بزرگوار ایران بهبهای تجاربی بس سنگین همه را شناخته. خوشبختانه آنهایی که سرنوشت خلق را بهبازی گرفتهاند، نصیبی نخواهند یافت.
گفتم، گفتم که ایران هر روزش عاشوراست و تمامی ارضش ارض کربلاست. چرا که در پس این عبرتها و آموزشها تمامی مردم ایران که امروز دانشجویان مکتب انقلاب و آزادی هستند، بهتر میشناسند و بهتر میشناسانند. هر کسی را با دعاویش در میدان عمل محک میزنند. آن روز اول نیست که هر کسی بیاید دعوی انقلاب و اسلام و ترقیخواهی و یا مبارزهٔ ضدامپریالیستی بکند. تقریباً ۷سال از آن تاریخ گذشته و مردم ما با ۷کفش آهنین و هفت عصای آهنین، "هفت"نه"هفتاد" نه، هفتصدهزار فرسنگ راه را طی کردهاند، تا بهتر بتوانند سره را از ناسره تمیز و تشخیص بدهند.
بله، سرانجام زمستان خواهد گذشت و روسیاهی به ذغال خواهد ماند و مردم ایران به صلح و آزادی پایدار دست خواهند یافت.
بار خدایا با افزایش بینش و آگاهی مردم ایران، روز رهایی آنها را نزدیک گردان.
خدایا پس از این همه رنج و بلا که به ملت ایران رسید درهای سلام و رحمت خودت را به سوی آنها باز کن.
پروردگارا مـلـت ما در ابتلای پر درد و رنج خمینی با رنج و شکنج تمامی خانهها و خانوادههای داغدارش، با سوز جگر مادر شهیدانش، با رنج و شکنج و خون رشیدترین فرزندانش؛ شایستگیاش را برای بقا در میان تمام ملل عالم بهحسن ثبوت رساند "ربّنا تقبل منا" بار خدایا از ما قبول کن.
پروردگارا، پرچم سبز و سپید و سرخ، پرچم صلح و آبادانی و خرّمی را بهخاطر آن همه خونهای پاک که ریخته شد، پرچم سه رنگ ایران را بهنشانهٔ رهایی این خلق بزرگ و قهرمان بهحقّ عزّت تمامی قهرمانان و رادمردان و مجاهدان و مبارزانش، بـر خرابههای بیتالعنکبوت. به اهتزاز دربیار. بار پروردگارا ما یکبار دیگر با تو و با سرور شهیدانت حسین علیهالسلام تجدید پیمان میکنیم، "پیمان یگانگی و آزادی و فدا و وفا".
سلام بر حسین
مرگ بر خمینی
از کلمات حسین، پیامبر جاودان آزادی است که فرمود:
ـ من مرگ را جز سعادت نمیبینم و زندگی با ستمگران را جز خواری و سرافکندگی نمیدانم
ـ مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است
ـ من هرگز تن به ذلت نخواهم داد
ـ هیهات که ما زیر بار ذلت برویم