استراتژی قیام و سرنگونی مسعود رجوی -۳۰ دی ۱۳۸۸- جبهه خلق و استراتژی سرنگونی
به مناسبت بهمن آتشین سالگرد انقلاب ضدسلطنتی
از مجموعه آموزشهای مجاهدین برای نسل جوان و شورشگران
استراتژی قیام و سرنگونی
مسعود رجوی-۳۰ دی ۱۳۸۸
جبهه خلق و استراتژی سرنگونی
مسعود رجوی-۳۰ دی ۱۳۸۸
«بر اساس آنچه تاکنون گفتیم، از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ ، استراتژی جبهه خلق، تغییر و سرنگونی رژیم ولایت فقیه برای آزادی و جایگزین کردن حاکمیت جمهورِ مردم، یعنی توده مردم ایران است.
فصل مشترک جبهه خلق، تعارض و تضاد آشتیناپذیر با دیکتاتوری ولایت فقیه و غصب حاکمیت مردم ایران است. استراتژی سرنگونی از همین جا حقانیت و ضرورت پیدا میکند.
از اینروست که از ۳۰خرداد سال ۶۰ تا همین امروز، از این اصل بنیادین در هیچ شرایطی کوتاه نیامده و پیوسته بر آن تأکید کردهایم.
بله ما امروز همچنان افتخار میکنیم که وقتی گفتیم مرگ بر ارتجاع پاش ایستادیم و تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون هم خواهیم ایستاد همچنان که گفتیم سرنگونی،سرنگونی ،سرنگونی.
رژیم ولایت فقیه حاکمیت مردم را در جریان انقلاب مردم ایران برضد دیکتاتوری سلطنتی، ربوده و آنرا با شِرک و ارتجاع، به مایملک خداگونه و انحصاری خود تبدیل کرده است. حق حاکمیت مردم ایران را غصب کرده است. “ ولایت ”و حکومت و حاکمیت آن مطلقاً نامشروع و سراپا باطل است.
خواست مقدم و عاجل مردم ایران، آزادی و حاکمیت مردم است و این جز از طریق سرنگونی رژیم ولایت فقیه بهدست نمیآید. نفی کامل رژیم ولایت فقیه، مرز متمایز وخط قرمز پیکار آزادی مردم ایران، معیار تشخیص دوست از دشمن، مبنای تنظیمرابطه با همه افراد و جریانهای سیاسی، و شاخصِ جذب و دفع نیروهاست. هویت سیاسی ایرانیان میهندوست و آزادیخواه بر همین اساس تعریف و مشخص میشود.
بنابراین «جبهه خلق» یا «جبهه مردم ایران»، بهمعنی علمی دربرگیرنده تمام طبقات و اقشار و جریانها و نیروها و افراد ایرانی است که خواستار تغییر و سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه و برقراری دموکراسی، و در یککلام، خواستار حاکمیت جمهور مردم ایران هستند.
«جبهه خلق» یا «جبهه مردم ایران»، در برگیرندهٔ مجموعهٔ نیروهایی است که مشترکاً تحت ستم و سرکوب رژیم ضدبشری ولایت فقیه قرار دارند و به همین خاطر میتوانند بهطور مشترک و همبسته و متحد در سرنگونی این رژیم شرکت و آن را محقق کنند.
معیار عمده برای شناخت و تعیین اعضاء و اجزای «جبهه خلق» یا «جبهه مردم ایران» در برابر رژیم ولایت فقیه،
منافع مشخص عینی آنها در پیشرفت جامعه و توانایی آنها برای شرکت در به انجام رساندن وظیفه سرنگونی است.
سرنگونی این رژیم، وظیفه هر ایرانی آزادیخواه و میهنپرست و هویت سیاسی هر نیروی ملی و انقلابی و مردمی است.
برای همسویی و اشتراک و اتحاد عمل در همین خصوص شورای ملی مقاومت ایران طرح «جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی» را ارائه کرده است.
همچنانکه در بیانیه ملی ایرانیان یادآوری شده: «بعد از جنگ جهانی دوم، اغلب کشورهای جهان نازیسم و فاشیسم را مرامهایی ضدبشر شناختند و در قوانین خود هر گونه تبلیغ و ترویج آنها را جرم و مستوجب کیفر اعلام کردند»
اکنون پس از ۳۰ سال تجربه، هر ایرانی آگاه و آزادیخواه بهروشنی میداند که ولایت فقیه ، از نظر ماهیت جنایتهایش در مورد مردم ایران، بسا فراتر از آن مرامهای ضدبشر رفته است.
کلمات ضدخلق و ضدخلقی، ضدمردم و ضدمردمی، از همین جا و در تضاد با آزادی و حاکمیت مردم معنا و مفهوم پیدا میکند. در زمان شاه با دیکتاتوری سلطنتی میجنگیدیم و اکنون طرف جنگ ما و مردم ما استبداد مذهبی، همین رژیم ولایت فقیه است. به همین خاطر شالودهٔ شورای ملی مقاومت ایران از روز نخست،“ نه شاه، نه شیخ ”بوده است. نفی دیکتاتوری لازمهٔ برقراری دموکراسی و اثبات حاکمیت مردم است.
“ انقلاب دموکراتیک ”آن روی سکهٔ استراتژی سرنگونی برای آزادی و حاکمیت مردم ایران در این مرحله تاریخی است.
“ انقلاب ”را قبلاً دگرگونی جهشوار و تکاملی از طریق سقوط طبقه حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط تودههای مردم تعریف کردیم.
“ دموکراتیک ”بهمعنی“ مردم سالارانه ”، برگرفته از کلمهٔ“ دموکراسی ”یک واژه یونانی، مرکب از کلمه“ دِموس ”بهمعنی مردم و“ کراسی ”بهمعنی حکومت است که آنرا به فارسی،“ مردمسالاری“ترجمه میکنند.
اکنون روشن میشود که همه مدافعان دیکتاتوری، بالاخص مدافعان و مأموران و قدارهبندان و قلم زنان و مداحان و روضهخوانان رژیم ولایت فقیه و اصل ولایت فقیه که عصاره و“ عمود خیمه ”استبداد مذهبی و قانون اساسی آن است از جبهه خلق خارج و در جبهه ضدمردم ایران قرار میگیرند. همچنین همه خیانتکارانی که بهجای سرنگونی این رژیم درصدد سربریدن و نابودی و متلاشی کردن اشرف و مجاهدین هستند، هر کس و در هر کجا و تحت هر عنوان و پوششی که باشد، ادامه و امتداد همین رژیم در داخل یا خارج کشور است.
از آنجا که استراتژی نفی و سرنگونی ولایت فقیه، حقانیت و ضرورت دارد و مهمترین و بالاترین اصل و فصلمشترک جبهه خلق است، شورای ملی مقاومت، طبق ماده ۱ اساسنامه اش، از همان سال ۱۳۶۰ «برای سرنگونی رژیم خمینی و استقرار دولت موقت تشکیل شده است».
-طبق ماده ۱ برنامه شورا، دولت موقت «اساسا وظیفه انتقال“ حاکمیت ”به مردم ایران و مستقر ساختن حاکمیت جدید ملی و مردمی را بهعهده دارد».
-طبق ماده ۳ برنامه شورا، «پس از خلع ید و سلب حاکمیت از رژیم ضدخلقی خمینی، که حیاتیترین حق مشروع مردم ایران یعنی“ حق حاکمیت مردم ”را غصب نموده» است،
این دولت باید“ حداکثر تا ۶ماه ” «مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی» را «از طریق انتخابات آزاد، با رأی عمومی، مستقیم، مساوی و مخفی» با «هر گونه نظارت و تضمین لازم» تشکیل بدهد و بلافاصله استعفای خود را به این مجلس تقدیم کند.
نخستین وظیفه مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی، «تدوین قانون اساسی و تعیین نظام جمهوری جدید» است.
-طبق ماده ۵ برنامه شورا، «کلیهٴ مقامات، مسئولیتها و نهادهای دوران انتقال، صرفاً جنبهٔ موقتی داشته و فقط تا استقرار مقامات، مسئولیتها و نهادهای جدید بر طبق قانون اساسی جدید معتبر است».
-علاوه بر این شورای ملی مقاومت، برای رفع هر گونه سوءتفاهم پیرامون موقعیت و اختیارات خود پس از سرنگونی رژیم ولایت فقیه، با صراحت و به اتفاق آراء اعلام کرده است: «هیچیک از مصوبات شورای ملی مقاومت، بخشی از قانون اساسی نظام جمهوری آینده کشور که توسط مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی تدوین خواهد شد تلقی نمیشود».
استقبال از هر گونه فاصله گرفتن از دیکتاتوری و بازگشت به جبهه مردم ایران
ما از خروج از جبهه خلق و تغییر آشکار یا بالفعلِ تضاد اصلی علیه مقاومت ایران و علیه مجاهدین و اشرف، که بهسود دیکتاتوری ولایت فقیه است، متنفریم.
گرایشهای اپورتونیستی و کمرنگ شدن مرزبندیها و خطوط قرمز در قبال تمامیت رژیم و مدافعان و همسویان آن را محکوم میکنیم.
از بارز شدن خصایص اپورتونیستی و زدن زیرآب مقاومت تمامعیار در برابر این رژیم، منزجریم.
در مرحله بلوغ اپورتونیسم و بروز ماهیتهای ارتجاعی، هم جبهگی آشکار یا بالفعل با ولایت فقیه را غیرقابل قبول و غیرقابل تحمل میدانیم.
اما دقیقاً بهخاطر جدیت و ایستادگیمان در همین مواضع، بهطور مضاعف، از هر گونه فاصله گرفتن از استبداد و وابستگی و مخصوصاً فاصله گرفتن از ولایت فقیه و رژیمش و پشت کردن به آن و نهایتاً از بازگشت به جبهه خلق، استقبال و حمایت میکنیم. اینهم نه یک امر دلبخواه، بلکه یک وظیفه ملی و میهنی و انقلابی، بر اساس همان تعاریف و شاخصها و معیارهایی است که در اثبات صداقت نسبت به استراتژی سرنگونی و مبانی آن، بحث کردیم.