از مصاحبههای برادر مجاهد مسعود رجوی - بهمن ۱۳۵۹
بهمناسبت بهمن آتشین سالگرد انقلاب ضدسلطنتی
از مجموعه آموزشهای مجاهدین برای نسل جوان و شورشگران
از مصاحبههای برادر مجاهد مسعود رجوی - بهمن ۱۳۵۹
قیام بهمن
در هدف موضعی خود که همانا ساقط نمودن رژیم شاه بود
موفق و به تمام خصوصیات یک قیام پیروزمند آراسته بود
اولاً: بر اوج موج انقلابی و خروشان تمام خلق استوار بود
ثانیاً: درست در نقطهٔ چرخش کیفی سیر تاریخی انقلاب
یعنی حداکثر گسستگی در نیروهای دشمن
و حداکثر پیوستگی در صفوف خلق، پدید آمد
ثالثاً: پیشروترین اقشار و طبقات مردم
در آن بهطور همهجانبه شرکت داشتند
و بهرغم همهٔ بلندگوهایی که در خیابان گوش را کر میکردند
که «هنوز اجازهٔ جهاد مسلحانه داده نشده».
قیام را تا قلهٔ یک قیام مسلحانه ارتقاء دادند
اما افسوس!
افسوس که بهدلیل انحصارطلبی
و سیاست ”تفرقه و نفاق“ در زمینهای از عقبماندگی تاریخی
آن طبقه و قشر اجتماعی که اکنون رو آمده و مسلط شده
رشتههای وحدت یکی پس از دیگری گسست
طمع دشمنان زیاد شد و بدان جا رسید که
از یکسو بر اساس زمینهها و واکنشهای ارتجاعی داخلی
از خارج به خاکمان تجاوز کردند
و از سوی دیگر بچه شاه هم خود را شاه نامید!
شعار۵۷: مرگ بر شاه – بگو مرگ بر شاه
سؤال: آیا اصولاً میتوان آنچه را که در ایران بهوقوع پیوست، با همه معیارها و موازین انقلابی بهمعنی دقیق کلمه «انقلاب» نامید؟ چون گاهی اوقات تأکیدهای خاصی وجود دارد که بهجای «انقلاب» از کلمه «قیام» استفاده کنند.
برادر مجاهد مسعود رجوی : دقیقاً نمیدانم، و از خود انقلابیون یا نیروهایی که روی بکار بردن کلمهٔ «قیام» تأکید خاصی دارند، نشنیدهام که منظورشان از این تأکید مشخصاً چیست؛ و شاید و بهاحتمالقوی، پرهیز از بکار بردن کلمه «انقلاب» نوعی اشاره یا تأکید بر ضعف تشکیلاتی و فقدان رهبری متشکل سازمانیافته و انقلابی در اوج گرفتن جنبش باشد؛ که در این صورت میخواهند بر فقدان یک حزب یا سازمان انقلابی سراسری، که میباید کنترل اهرمهای جنبش را در دست داشته باشد، تأکید کنند.
ولی ما (مجاهدین) ضمن تأیید همهٔ این حقایق (که بارها نیز بهتصریح یا تلویح در موارد مختلف از آنها صحبت کردهایم)، از نقطهنظر انقلابی هیچ منعی در بکار بردن کلمه انقلاب نمیبینیم؛ و اگر میبینید که گاه در صحبتهای سازمان کلمهٔ قیام بکار برده میشود، ضمن تأکید بر حقایق فوق بیشتر بهخاطر تأکید بر جنبهٔ «عصیانی و شورشی» تودههای مردم در نقطه اوج انقلاب در روزهای ۲۱ بهمن به بعد است. یعنی قیامی که کاملاً در هدف موضعی خود که همانا ساقط نمودن رژیم شاه بود، موفق و به تمام خصوصیات یک قیام پیروزمند آراسته بود چرا که:
اولاً: بر اوج موج انقلابی و خروشان تمام خلق استوار بود.
ثانیاً: درست در نقطهٔ چرخش کیفی سیر تاریخی انقلاب یعنی حداکثر گسستگی در نیروهای دشمن و حداکثر پیوستگی در صفوف خلق، پدید آمد.
ثالثاً: پیشروترین اقشار و طبقات مردم در آن بهطور همهجانبه شرکت داشتند، و حتی چنانکه میدانیم، نگذاشتند بهطوریکه صاحبان جدید قدرت میخواستند، تحول، مسالمتآمیز پیش برود. بلکه آن را بهرغم همهٔ بلندگوهایی که در خیابان گوش را کر میکردند که «هنوز اجازهٔ جهاد مسلحانه داده نشده». ، تا قلهٔ یک قیام مسلحانه ارتقاء دادند. فقط شبکهٔ پلیسی _نظامی و مراکز _استراتژیک دشمن را (البته در چند شهر مهم) از هم درید، بلکه حتی به نقطهٔ ماکزیمم، یعنی عالیترین و متکاملترین نوک پیکان یک قیام تودهیی _ انقلابی دستیافت که همانا «مجازات مستقیم عناصر خائن توسط تودهٔ مردم» در تعدادی از شهرها بود (اگر چه بهفوریت هر چهتمامتر جلو این روند را گرفتند، تا مبادا سررشتهٔ کارها از دست در برود و به دست انقلابیون بیفتد)، یعنی قیام با هنرمندی انقلابی کامل، عمل کرد یعنی با رعایت همه اصول اساسی تاکتیکی، یعنی با درآمیختن حداکثر تفوق روحی با حداکثر تهور و آمادگی برای دادن همه گونه قربانی، بدونی کمترین هراس از مرگ.
ورود عنصر مسلحانه بهرغم عدم تجویز جهاد!
خوشبختانه پتانسیل و استعداد عظیم انقلابی، کاری را که بهرغم آقایان میباید محقق میشد، محقق نمود. بله، ارادهٔ رزمنده و مسلح خلق در حرکت گروهی از فرزندان دلیرش تجلی کرد.
بله همافرها کبریت را کشیدند، جرقهای در نیروی هوایی درخشید و سپس انفجار عظیم بهوقوع پیوست، و از آن حریقها برخاست و به بسیاری جاهای دیگر نیز سرایت کرد.
پس فیالواقع امواج آتشفشان سرکش انقلاب ایران، به تمام معنی آن، چنان خیرهکننده است که در تمام نسلها و تاریخ آینده به یاد خواهد ماند. خلاصه تا آنجا که به درون جامعه و پتانسیل انقلابی آن برمیگردد، انقلاب مشروطیت در برابر انقلاب بهمن سخت کوچک مینماید و لذا ضعفهای تشکیلاتی- رهبری، هرگز نباید ما را به کوچک داشتن خود آن برانگیزد.
حتی بگذارید بگویم که این قیام و یا این انقلاب، در طول تاریخ انقلابات جهان نیز کمنظیر است. میلیونها مردمی که هر روز و هر شب در سراسر کشور برمی شوریدند، میلیونها زن و مرد از جانگذشتهای که پیوسته در راهپیمایی حضور مییافتند، میلیونها آدمی که تقریباً با دستخالی، یکی از بزرگترین ماشینهای جهنمی نظامی وابسته را واژگون کردند، میلیونها انسانی که متحد و متفق حاضر بودند که چون تنی واحد بجنگند و بمیرند و. ، بهراستی این را چه میشود نامید؟!
بگذارید این نکته را روشن کنم که «انقلاب» عظیم ما، نه مرده و نه خاکستر شده. بهعکس، جریان دائماً عمیق شونده و روشنگر خود را، بهرغم همهٔ خاکسترهایی که بر سرش ریختهاند، هر روز و هر ساعت در هر کوی و برزن و در داخل هر کلاس و هر خیابانی و هر خانه و هر خانواده، دارد ادامه میدهد.
اما افسوس! افسوس که بهدلیل انحصارطلبی و سیاست“ تفرقه و نفاق“، در زمینهای از عقبماندگی تاریخی آن طبقه و قشر اجتماعی که اکنون رو آمده و مسلط شده، رشتههای وحدت یکی پس از دیگری گسست. بهعبارتدیگر باید گفت طوفانی که پرچم انقلاب از آن در اهتزاز بود، فرو ریخت، آنگاه پابهپای سرکوب پیشروترین نیروهای متشکلهٔ انقلاب و پابهپای“ پنبه کردن“ سایر“ رشتهها“ و پیوندها _ بهرغم قول قرآن که میگوید: لاتکونوا کالتینقضت غزلها“ . _ طمع دشمنان زیاد شد و بدان جا رسید که از یکسو بر اساس زمینهها و واکنشهای بسیار ناروا و ارتجاعی داخلی، از خارج به خاکمان و به مردممان تجاوز کردند و از سوی دیگر، آن پسرک هم (بچه شاه را میگویم) از هوسهای پدر جنایتکار و بیشرافتش پیدا کرده و خود را شاه نامید!