آخرین امید در اولین سنگر ۵۰ تا ۵۷ - قسمت دوازدهم - قلب تپنده زندان کانون حملات دژخیمان
در۱۱شماره قبلی مروری داشتیم بر تاریخچهٔ زندانهای سیاسی شاه از سال ۱۳۵۰، زمانی که با ورود قهرمانان مبارزه مسلحانه چهرهٔ زندانها تغییر کرد و زندان هم به میدان مبارزه تبدیل شد. در این برنامهها از زبان شاهدان صحنه شنیدید که نبرد از همان لحظه اول دستگیری و از اتاقهای بازجویی و شکنجه آغاز میشد و مجاهدین توانستند در مقابله با ساواک، فرار مجاهد قهرمان رضا رضایی رو طراحی و اجرا کنند و همچنین با فریب دادن ساواک و آزادی اعضای شاخه مسعود رجوی ضربات سنگینی به ساواک شاه بزنن.
در قسمتی دیگر به دادگاههای مجاهدین پرداختیم که آن هم صحنهٔ دیگری بود از نبرد با دیکتاتوری سلطنتی و از آثار گسترده و عمیق دفاعیات مجاهدین بهویژه بنیانگذاران و اعضای مرکزیت مجاهدین بر جامعه آنروز ایران گفتم که انتشار این دفاعیات قهرمانانه از جمله وقایعی بود که زمینهساز اعتراضها و قیامهای گسترده علیه رژیم شاه در سالهای بعد شد
در قسمتهای دیگر به چگونگی حل مسأله پیچیده ارتباطات در زندان با جزئیات پرداختیم. یک شماره بهیکی از مهمترین تحولات در زندان اختصاص یافت. تحول مهم و تاریخی انتقال رهبری از حنیف کبیر به مسعود رجوی که در بستر همین ارتباطات مخفی میان سلولها و بندها و زندانهای مختلف صورت گرفت. نهمین قسمت به برپایی تشکیلات مجاهدین در زندانها و حفظ آن در سختترین شرایط اختصاص داشت. گفتیم که تشکیلات مجاهدین حتی یک روز تعطیل و متوقف نشد. پایداری در برابر انواع فشارها و شکنجهها و سرانجام تحمیل یک تعادل بهدشمن بهنقل از شاهدان توضیح داده شد که چگونه هر چه فشار بیشتر میشد، همبستگی و عمق پیوندها هم بیشتر می شد. در سختترین شرایط هر مجاهدی خودش مسئول برقرار ارتباط و وصل خودش به تشکیلات بود و هرکس قیمت آن را که میتوانست وحشیانهترین شکنجهها باشد میپرداخت. مجاهدین توانستند با انواع تاکتیکها و انطباق پذیری خلاق خطوط و برنامههای سازمانی را پیش برده و تشکیلات خود را در زندان حفظ کنند.
رویاروی پیشتازان مبارزات مسلحانه با دژخیمان زندان موضوع یازدهمین قسمت از سریال حاضر بود. برای روشن شدن آن، پای صحبت شاهدانی نشستیم که با گوشت و پوست خود بهای مقاومت را پرداخته بودند و تحت هدایت و آموزشهای رهبری سازمان در زندان نگذاشتند که ساواک و شهربانی شاه کنترل زندانها را بهدست بگیرد. و گفتیم که در اثر این مقاومت جانانه زندانیان ساواک و پلیس شاه فهمید که فشارهای و محدودیتها کارساز نیست لذا دست به توطئه دیگری زدند و آن جدا کردن سر از بدنه بود.