آموزش‌های ایدئولوژیکی مجاهدین- مسعود رجوی- رمضان ۱۳۹۳- قسمت دوم

آموزشهای ایدئولوژیکی مجاهدین

مسعود رجوی-رمضان۱۳۹۳

فصل اول

پرتوی از قرآن

ماه نزول و میلاد قرآن

در تفسیر المیزان هم به‌نقل از سایر مفسران آمده است: «این آیه مثلی است که خدا برای بیان حال ملتی که در اثر تسلط و استعمار بیگانگان، عقب‌افتاده و محکوم به مرگ شده زده است، که به‌وسیله نهضت و دفاع از حق حاکمیت و استقلال و سایر حقوق حیاتی خود زنده می‌شود. چنین مردمی، دشمن بر ایشان چیره شد و به‌خواری و زبونی مردند و به همین حال مرگ باقی ماندند تا این‌که خدا، روح نهضت و دفاع از حقوق را در ایشان دمید و بدین‌وسیله‌ ایشان را زنده ساخت پس قیام کردند و استقلال خود را به‌دست آوردند».

اما وقتی به‌پدر طالقانی می‌رسیم، کلام اوج دیگری می‌گیرد و می‌نویسد:

«الم‌تر الی الذین خرجوا من دیارهم. باید ستایشی باشد از روش و حرکت آن مردمی که از ترس مرگ اجتماعی از دیار و علاقه هایشان بیرون رفتند -خرجوا من دیارهم - به جای ”ترکوا دیارهم“، همین خروج از همهٔ علاقه‌های عادی را می‌رساند همان علاقه‌ها و پایبندی‌هایی که موجب سستی و ناتوانی و تن‌دادن به هر زبونی می‌شود»

ادامه مطلب را از صفحه ۱۷۳ جلد دوم پرتوی از قرآن می‌خوانم:

«آنها در تاریخ و جوامع بشری هزارها مردم همدل و همقدم بودند که از میان توده‌های زبون و استعداد مرده و بی‌تفاوتی که در شهوات و هوس های خود دفن شده بودند بپا خاستند و رشته‌های علاقه را بریدند و تن به‌مرگ دادند تا تسلیم عوامل مرگ با خواری و زبونی نشوند و پایمال و محکوم دشمنان نگردند. آنها از چنین مرگی سر باز زدند: -حذرالموت و تسلیم به مرگی شدند که فرمان آن از جانب پروردگار رحمان رسید و متفرع بر فرار از آن مرگ است: فقال لهم الله موتوا- و همان خداوند ”یخرج الحی من المیت“ به آنان یا امتشان حیات ابدی و نوین بخشید: ثم احیا هم. در این آیه خبری از موت آنان“فماتوا“ پس از امر- موتوا، نیامده تا این حقیقت را برساند که همین آمادگی برای مرگ و پذیرش امر خدا، مقدمه حیات آنان شد.

این از اسرار و رازهای آفرینش است که مردمی به جنبش ایمانی و یا انگیزه‌ای عمیق‌تر از اندیشه و نیرومندتر از جواذب دنیا و برتر از تفکر و بررسی و از میان توده‌های زبون و خود باخته و مجذوب عادات و غرائز و محکوم به زبونی و مرگ، برانگیخته می‌شوند و از همه عادات و جواذب و وابستگیهای نفسانی و اجتماعی بیرون می آیند و برای خیر دیگران تن به مرگ می‌دهند تا حیات‌بخش دیگران شوند. و این همیشه و در همه جا نمونه‌های بسیاری دارد: -وهم الوف-در میان پیروان پیامبران و مکتبهای دیگر بشری- چون مردان بدر و احد، اصحاب علی علیه‌السلام، یاران سیدالشهدا، مسلمانان مجاهد امروز و در سرزمینهای اسلامی، مجاهدین آفریقا و آسیا و. همهٔ نمونه‌های این راز حیات‌بخش انسانی و نمودار دست تدبیر خداوند حیات است که مردمی را برای احیا و هوشیاری دیگران می‌سازد و به آنها احساس و درک برتری می‌دهد و برای زندگی انسانی ذخیره و آماده‌شان می‌دارد. آن‌چنان که در درون جهازات بدن و نخاع و استخوانها، قوای دفاعی را می‌سازد و ذخیره می نماید تا همین که خطری برای حیات عمومی بدن پیش آید احساس می‌نماید و از جایگاه‌های خود بیرون می‌آیند و در مجاری خون به‌شناوری و جنبش در می‌آیند و خود قربانی حیات دیگران می‌شوند. و آنسان که جانورانی را مجهز به‌احساس برتری می‌نماید که امواج زلزله و طوفان هوا و حرکت سیل را در می‌یابند و از خانه و آشیانه و لانه‌های خود بیرون می‌آیند و فریاد بر می‌آورند تا دیگران را از خطر آینده برحذر دارند-خرجوا من دیارهم. حذر الموت – این‌گونه مردم نیز در میان دیگر خلق دارای همتی بلند و احساس و انگیزه‌ای برترند. اینها نمودار فضل خداوندند:

ان الله لذوفضل علی الناس، فضل، اعطاء بیش از نیازهای اولی و بیش از استحقاق است –ولی بیشتر مردم سپاسگزار نیستند و از این گزیدگان قدرشناسی و پیروی نمی‌نمایند و ارزش آنها را نمی‌شناسند: و لکن اکثر الناس لایشکرون- اگر اکثر مردم شکرگزار چنین فضل و موهبتی باشند باید با بانگ و آهنگ هجرت آنها از لانه‌ها و لاکهای خود بیرون آیند و به نوای پرخروش آنها اعصاب و اوتار سست‌شان به‌اهتزاز و صدا در آید و تاریکی‌ها و عوامل سکون و فنا را از میان بردارند و راه مرگ را به سوی حیات جاوید و عزت و کمال در پیش گیرند».

در این متن عبارت «مسلمانان مجاهد امروز» اشاره صریح پدر طالقانی به‌مجاهدین خلق ایران در رمضان (آبان‌ماه) ۱۳۵۰ است که مجاهدین را در حالی که هنوز ارتش آزادیبخش هم در کار نبود، قوّه دفاعی مردم ایران و ذخیره زندگی انسانی این خلق توصیف می‌کند.

در زمان چاپ کتاب، مأمور سانسور ساواک شاه نفهمید که منظور از این جمله چیست. اما بعداً که لو رفت، یک سند از ساواک مربوط به‌پدر طالقانی در تاریخ ۲۸‌مهر۵۰ تا ۱۵ آبان ۵۰ که از سایت مرکز اسناد رژیم برداشته شده است. 

پدر طالقانی را به‌همین خاطر و به‌خاطر دیگر سخنرانیها و تفاسیر و موضع‌گیریهایش در همین راستا دستگیر و تبعید کردند و این شروع سلسله حبس های او بعد از مجاهدین بود و آخر سر هم از اوین سر در آورد. کتاب در آذر ۱۳۵۰ شماره ثبت کتابخانه ملی در زمان شاه گرفته و ماه بعد توسط شرکت سهامی انتشار (مهندس بازرگان) منتشر شده است.

در اول‌شهریور‌۵۰ سازمان لو رفت و ضربه اساسی را خوردیم ۹۰‌درصد کلیه کادرها و امکانات از مرکزیت تا هواداران در رابطه دستگیر شدند، در اواخر مهر، حنیف بنیانگذار را گرفتند که شروع رمضان بود. آنجا پدر طالقانی در مسجد هدایت غوغا می‌کرد. نفس همین دستگیریها، انگار فتیله انقلاب ضدسلطنتی را روشن کرد که بسیاری از شما آن را به یاد دارید. این حرفهای پدر طالقانی، مربوط به‌رمضان آن سال است که یک ماه بعد زیر چاپ رفته و ماه بعد در غفلت رژیم شاه اجازه انتشار گرفته و در دی‌۵۰ منتشر شده است. کما این‌که بالاترین اهرم فشار روی خمینی شد که یکی دو ماه بعد، مضافاً بر نامه منتظری در مورد ضرورت حمایت از مجاهدین فتوی داد که یک‌سوم سهم امام متعلق به‌جوانان مسلمان میهن‌دوست است. خمینی جرأت اسم آوردن از مجاهدین را نداشت. مثل همین امروز اسم آوردن از مجاهدین در آن زمان هم مرز سرخ رژیم شاه بود.

در کهکشان امسال مریم گفت: جرم غلامرضا خسروی این بود که سرخ‌ترین نام را به زبان آورد و گفت هوادار سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران است

خانم مریم رجوی در کهکشان۹۳

درود بر غلامرضا خسروی که خود را با سرخترین و ممنوع‌ترین نام، یعنی مجاهدین، معرفی نمود و در منتهای بی‌باکی به‌قلب ارتجاع شلیک کرد و این‌چنین آرمانش را جاودانه کرد. غلامرضا گفت: «من هوادار سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران بوده و هستم». مردم ایران از قهرمانی او به‌خود بالیدند و جوانان از جسارت او درس آزادگی و پیکار گرفتند.

حالا در سال‌۱۳۵۰ اول از همه پدر طالقانی با این درک و فهم از قرآن بود که در متنی که الآن در صفحه‌۱۷۳ خواندیم اولین بار نوشت: چون مردان بدر و احد، اصحاب علی، یاران سیدالشهداء، مسلمانان مجاهد امروز و در سرزمینهای اسلامی، مجاهدین آفریقا (مجاهدین الجزایر را می‌گفت) و آسیا (دوباره منظور مجاهدین خلق است) اشاره به مجاهدین خلق است که به‌تازگی دستگیر شده بودند.

پدر گفت، آنان از میان توده‌های زبون و استعداد مرده و بی‌تفاوت که در شهوات و هوسهای خود دفن شده بودند، بپا‌خاستند و رشته‌های علاقه را بریدند و تن به‌مرگ دادند. در یک‌کلام هم در مسجد هدایت و هم در این سند که باعث دستگیری خودش شد در شروع تفسیر همین آیات مصداق ”و هم الوف“ را“مسلمانان مجاهد امروز“ معرفی کرد. یعنی در تفسیر آیه، آن را به‌مجاهدین ارجاع داد و در پاراگراف آخر هم دیدیم که گفت: «اینها نمودار فضل خداوندند».

چنانکه گفتم مأمور سانسور ساواک در آن زمان معنی این حرفها را نفهمیده بود اما بعداً که همه جا پیچید، به‌همین خاطر پدر را گرفتند و در پرونده او، هم در ساواک و هم در دادگاه نظامی، حمایت و حتی عضویت او در مارکسیستهای اسلامی که برچسب آن روزی مجاهدین بود، آمده بود.

حالا دوباره برمی‌گردیم به آیه:

به‌زبان امروزی مجاهدین، هم‌چنانکه پدر توضیح داد، موضوع عبارتست از همان شهادت پذیری که از پیشتازان یک خلق به‌توده مردم انقلابی و قیام کرده، سرایت می‌کند. پیشتاز آن‌قدر پافشاری می‌کند آن‌قدر قیمت می‌دهد تا عاقبت این قفل گشوده شود.

دلیل دیگر بر صحت تفسیر پدر طالقانی، آیات بعدی است که این آیه مقدمه آن آیات با مثالی از ۳۰۰۰‌سال پیش است. اما آیه بعدی با کلمه واو یعنی معطوف به آیه قبلی است و نتیجه‌گیری می‌کند:

وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِیع عَلِیم (۲۴۴)

این فرمان جنگ و قِتال در برابر نجنگ است

می‌گوید در راه خدا به‌جنگ برخیزید و بدانید که خدا هم می‌شنود و هم علیم است. یعنی که علم دارد و حواسش به‌طور کامل و جامع به‌وضعیت یکایک شما هست. اگر می‌گفت علیم، شاید کافی بود، اما عمد داشته که قبل از علیم یعنی دارای علم، تأکید کند که سمیع است و می‌شنود. به‌عبارت دیگر همان خدایی که در مقدمه احیا و زنده کردن، فرمان بمیرید را به‌عنوان فضل و کرم خودش صادر کرد، همان خدایی که گفت این منطق را عامه و عوام آن هم در آن روزگار جهل و بردگی، در نمی‌یابند و مأموریت پیشتاز یعنی قشر آگاه است، حالا تأکید می‌کند که من می‌شنوم. من آگاهم. من علم دارم. اصلاً علیم هستم یعنی علم من بر شما، ذاتی من است. می‌خواهد بگوید، می‌دانم که توی دلتان تک به تک چی می‌گذرد. مشکلات و مسائل شما را و نجوای خودتان با خودتان را هم می‌شنوم. اما حرف همانست که گفتم: بمیرید، احیا می‌کنم. طمع زندگی و جواذب آن را از بیخ و بن بر کنید، متقابلاً من تضمین می‌کنم

به‌زبان امروز مجاهدین می‌خواهد بگوید شرط اول عضویت، همانا شهادت‌پذیری بدون شکاف است والا هیچ چیز حل نمی‌شود. وانگهی شما باید این روحیه و این خلق‌وخو را به مردمتان هم گسترش بدهید تا بلند شوند، در نجنگ دفن نشوند، برخیزند، قیام کنند، قیمت بدهند و آنوقت خواهید دید که چگونه جواب می‌گیرند. این را کسی می‌گوید که خودش خالق همان دشمن هم هست و بر او هم اشراف دارد. حالا آیه بعدی را هم که در منتهای لطافت چفت همین موضوع است گوش کنید:

مَّن ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللّهَ قَرضًا حَسَنًا فَیضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کثِیرَةً وَاللّهُ یقْبِضُ وَیبْسُطُ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ (۲۴۵)

در نظر اول انگار که با فرمان بمیرید و فرمان قتال و مجاهدت، ما یک چیزی را از دست داده‌ایم. اینجا خدا به‌نحوی بی‌همتا، با عنایت و تلطفی بی‌مانند می‌گوید کیست که به‌خدا وام بدهد، وام نیک و زیبا، بهتر است بگوییم نیکوترین و زیباترین وام که همان قرض دادن به خداست، تا تکامل را از طریق خود ما پیش ببرد و خلقهای در زنجیر را آزاد کند.

فیضاعفه له اضعافاً کثیره. پس دوبله و به‌اضعاف بر می‌گرداند. ضریب می‌‌زند و بر‌می‌گرداند. اینها را دیگر من نمی‌فهمم. راستی که چه وام دادن زیبا و پرسودیست. بعد، قانونمندی و دم و بازدم حیات فردی و اجتماعی را می‌گوید: والله یقبض و یبسط. خدا می‌بندد و باز می‌گشاید. باز می‌گیرد ولی پیوسته گسترش می‌دهد و به‌جلو می‌راند. باز‌دَم و دَم، قبض و بسط نور در توالی شب و روز، قبض و بسط فصول، قبض و بسط مراحل و دورانها و سالیان، قبض و بسط مرگ و حیات، قبض و بسط مبارزه، پرداخت قیمت و پیروزی.

این همان دیالکتیک و نقشه‌مسیر انسان و تاریخ آن است. می‌بندد و باز می‌گشاید. به آزمایش می‌کشاند. این دینامیزم و موتور تکامل است. تغییرات کمی به‌تغییرات کیفی منجر می‌شود. همه‌اش حرکت است و تغییر، سکونی در کار نیست هر چه هست قبض است و بسط. اصلا این‌طور نیست که امسال مانند پارسال و پارسال مانند قبل از آن باشد.

به‌قول هراکلیت در یک رودخانه دوبار نمی‌توان شنا کرد. این رودخانه، آن رودخانه پارسال نیست. امروز، دیروز نیست. یک ساعت بعد، یک ساعت پیش نیست. هیچ چیزی ثابت و بر جای نیست. جمله در تغییر و سیر سرمدیست

و الیه ترجعون: و به سوی او بازگردانده می‌شوید. نه فقط دور و تسلسل در کار نیست بلکه سمت و سوی یگانهٔ مشخصی در کار است. به سوی او باز می‌گردیم

جنگ اضداد است این عمر جهان

صلح اضداد است عمر جاودان

صدهزاران ضدِّ ضدّ را می‌کشد

بازشان حکم تو بیرون می‌کشد

از عدمها سوی هستی هر زمان

هست یارب کاروان در کاروان

صورت از بی‌صورتی آید برون

باز شد انا الیــــــــــه راجعون

این دیگر در دیالکتیک نمی‌گنجد. دیالکتیک شناسنامه ماده است. موتور حرکت را که تضاد است و در جامعه به قتال و جنگ و مجاهدت تعبیر می‌شود، این را خیلی خوب بیان می‌کند.

اما در دیالکتیک وحدت‌گرا و یکتاگرای قرآنی، در جنگ وقفه‌ناپذیر اضداد، آنچه اصالت دارد، خود تضاد نیست، سمت و سوی حرکت است. بجانب اوست که حرکت می‌کنید و باز می‌گردید هر چه شدت و حدت تضاد بیشتر باشد هر چه کمیت و کیفیت قبض و بسط عمیق‌تر و بیشتر باشد، مسیر تکامل شکوفاتر می‌شود تا به کجا؟ تا مطلق لایتناهی، تا به خدا. خودش می‌گوید که به من باز می‌گردید. عجبا که اول دست دراز کرد که من و شما به او قرض بدهیم. یاللعجب، مگر من و شما هیچوقت شده است که برویم پیش یک مخلوق دیگر، مثلا یک مورچه یا پشه، یا یک قطره آب و یک حباب و یک غبار و بگوییم به‌من قرض بده! هر چند که ما خالق همان ذره و قطره و غبار هم نیستیم بلکه مثل آن، مخلوق هستیم. اما خدا برای پیش بردن ارابه تکامل، این چیزها را نمی‌شناسد، دستش را دراز کرده نزد مخلوق خودش که به‌من قرض بده، ولی بدان که برمی‌گردانم بدان که نیک‌ترین و پر سودترین وام است. چون با ضریبی مستمر و به‌هم پیوسته، تکثیر می‌کنم و به‌خودت برمی‌گردانم. می‌گوید کار من قبض و بسط است، تکامل را بر این اساس سرشته‌ام. جنگ اضداد، جنگ خلق و مجاهد خلق با شاه و شیخ، جنگ استثمارشونده و استثمارگر، جنگی که در عراق جلوی چشم مان می‌بینیم و در سوریه و.

اول کلید گره‌گشا را داد. اول می‌گوید بمیرید بی‌تعارف هم می‌گوید، بعد برای شناختن ارج و مرتبت همان شهادت پذیری می‌گوید زیباترین وام است که به من می‌دهید. نمی‌دانم چه مثالی باید زد چون مثال مورچه و پشه جانداری است از جنس خودمان که همه‌مان یک لاقبا هستیم. اما در این معادله آخر یک طرفش خداست مطلق هستی است خالق زمان و مکان است چقدر روی ما حساب کرده که حالا قرض هم می‌خواهد.

چهره خواهران و برادران شهیدتان را جلوی چشم بیاورید اینها زیباترین وام را به‌خدا داده‌اند به‌همین خاطر زنده‌اند و روزی داده می‌شوند. می‌بینید که می‌خواهد جنگ اضداد، جنگ طبقات را آببندی کند. با این تفاوت که در دیالکتیک مادی توقف نمی‌کند و با تصریح بر َإِلَیهِ تُرْجَعُونَ، کاکل توحیدی، مونیسم توحیدی و یکتاپرستانه را بر تارک آن می‌کوبد. درست است که جنگ و تضاد هست و خواهد بود اما سمت و سو، وحدت و یگانگی و یکتاگرایی است همان مونیسم فلسفی و وجودشناسانه.

حالا خدا دارد از پایه می‌چیند تا قانونمندی و سنت عام تکامل را به ما بگوید. قانونمندی ماندگاری و احیا، فزونی و تکثیر و سرانجام پیروزی. قانونمندی نبرد تمام‌عیار که در این سه آیه دیدیم. به زبان مجاهدین، فرمان ”بمیرید“، زدن زیرآب ”نجنگ“ است و احیا، نتیجه محتوم جنگ و کارزار خستگی‌ناپذیر و به هر قیمت است.

بگذارید دشمنان خلقمان هر چه می‌خواهند از این فرمان که حکم خداست ایراد بگیرند و طعنه بزنند. اما ما به شلیک ایدئولوژیکی به مغز و فرهنگ ارتجاع ادامه می‌دهیم و از ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای کک‌مان نمی‌گزد. ما به این افتخار می‌کنیم.

 

لطفا به اشتراک بگذارید: