جاودانگی قهرمان پاکباز مجاهد خلق محمدرضا خالقی
زندگینامه قهرمان پاکباز مجاهد خلق محمدرضا خالقی
«خورشید به گیاهی گرما میدهد که سر از خاک بیرون آورد. خورشید ما خواهر مریم به من در خاکمانده گرما داد تا سر از خاک بیرون آورم. خدایا چشم مردم ما را با دیدن برادر مسعود و خواهر مریم از اشک شوق لبریز کن. هر چند که من خود دیگر نباشم. بینهٔ خواهر مریم، نوکر همهٔ مجاهدین: محمدرضا خالقی».
قهرمان پاکباز مجاهد خلق محمدرضا خالقی (امیر) پس از ۴۶سال همراهی و نبرد با دیکتاتوری ولایت فقیه در صفوف مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی در اثر بیماری ریوی در آلبانی درگذشت و بهیاران شهید و صدیقش پیوست.
قهرمان والای مجاهد خلق محمدرضا خالقی متولد۱۳۳۱در تهران، مهندس راه و ساختمان در کانادا از سال۱۳۵۸در ارتباط با انجمن دانشجویان مسلمان قرار گرفت و با شور و ایمانی تحسینبرانگیز فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود را در ارتباط با مجاهدین آغاز کرد که تا آخرین نفس بیوقفه ادامه داد. خودش در مورد این دوران نوشته است:«با سازمان آشنا شدم. از برادر مسعود و سردار خوشم آمد و طرفدار آنها شدم. بههیچکس اجازه نمیدادم در بارهٔ آنها چیزی بگوید. دوستان اصلی ام بچههای سازمان (انجمن) دانشجویان مسلمان بودند که اتاق کوچکی داشتند و هر هفته جلسهٔ قرآن و آنها طرفدار سازمان بودند».
پس از ۳۰خرداد۱۳۶۰ محمدرضای قهرمان در کانادا در تظاهرات و اعتصاب غذا برای ابراز خشم و اعتراض نسبت بهجنایات خمینی و دژخیمانش حضوری فعال داشت. محمدرضا خالقی که هواداران مجاهدین در کانادا از سال۶۰ او را «امیر آقا» مینامیدند، جوانمردی بود که در سال۱۳۵۸پس از شنیدن نخستین سخنرانی برادر مجاهد مسعود رجوی گفت عهد تمام عمرم را با او بستم و از آن پس در کارزارها و جنگهای پیاپی سر از پا نمیشناخت. در بحبوحهٔ محاصره و حملات دشمن در اشرف و لیبرتی به مدت ۱۴سال بهرغم همه امکاناتی که در کانادا برای او فراهم بود، در دیدارهای مکرر با نمایندگان سفارت کانادا و نمایندگان کمیساریا و درخواستهای پیاپی مسئولانش، گفت که تا دم آخر از کنار مجاهدین تکان نمیخورد و هر چه برایش پیش بیاید از آن استقبال میکند.
«امیرآقا» بهرغم مسئولیتهایش در تشکیلات مجاهدین در کانادا در سال۱۳۶۵پس از عزیمت رهبری مقاومت از فرانسه بهعراق، دیگر تاب ماندن در کانادا نیاورد و خود را به اشرف رساند و لباس رزم و شرف ارتش آزادیبخش به تن کرد. امیر از نخستین عملیات ارتش آزادی از جمله: تپه دارخان، سرقلعه، صفدر و خسروی تا آفتاب و چلچراغ و مروارید و همچنین عملیات شرحانی در سال۱۳۷۹در قرارگاه موزرمی تحت فرماندهی خواهر مجاهد زهره قائمی شرکت داشت و پیوسته آماده بهجنگ بود. خواهر مجاهد زهره قائمی همردیف مسئول اول مجاهدین، فرمانده اشرف نخستین در قتلعام ۹۲ بود.
محمدرضای قهرمان خود را فرزند انقلاب مریم رهایی میدانست که با انقلاب تولدی دیگر یافته و وارد دنیایی نوین شده است. در دوران پایداری پرشکوه قهرمان جوانمرد مجاهد خلق، محمدرضا خالقی در صف مقدم حفاظت از اشرف و مقابله با موشکباران در لیبرتی قرار داشت. در ۶ و ۷مرداد۱۳۸۸در رویارویی با وحوش نیروی تروریستی قدس بهسرکردگی دژخیم قاسم سلیمانی شجاعانه بر مزدوران راه بست و بهشدت مورد ضرب و جرح قرار گرفت بهطوری که بدنش سراپا مجروح و مدتی بستری بود.
زخمی شدن در ۶ و ۷ مرداد۱۳۸۸
«یکی از نفرات: گرفتم، محمدرضا بود، گرفتم، محمدرضا رو گرفتم، یه صندلی سریع بیار، چرا دسشو تکون میده ضربه خورده. تمام بدنش متشنجه، دسش ضربه خورده، داره منقبض میشه، تمام بدنشم متشنجه، تمام جاهاش ضربه خورده، الآن دکتر میادش. محمدرضا مقاومت. نه بابا غلط کردن بهگور پدرشون هه هه. بچهها اوردنم. هیچ غلطی نمیتونن بکنن. گور پدر خمینی و مالکی و همهشون».
گرد دلاور در یورش نیروهای حکومت دستنشانده عراق بهاشرف در ۱۹فروردین ۱۳۹۰با آنها چنگ در چنگ بود. او پس از این رویارویی قهرمانانه در مرداد همان سال در نقشهمسیر خود نوشت:«من بهعنوان یک مسئول سازمان پرافتخار مجاهدین خلق و یک اشرفی به یمن داشتن رهبری پاکباز برادر مسعود و خواهر مریم میگویم:
اف لکم ولماتعبدون = تف وننگ بر هر چه مزدور و مرتجع جیرهخوار مماشاتگر ایرانی و عراقی و خارجی و هر آنچه میپرستند.
مجاهدین با دادن فدیههای عظیم در طول ۴۶سال مخصوصاً پس از فروغ اشرف در مداری بهمراتب بالاتر بر آن هستند که قدر خود و خلق خود را در شب شهادت مولای متقیان و سال سرنوشت رقم بزنند.
اگر نبود اشرف و قهرمانان اشرفنشان و انقلاب خواهر مریم چه بسا پس از ۵۸ سال مانند کودتای ۲۸مرداد با تعدادی مزدور و اوباش که حکومت ملی مصدق را سرنگون کردند، نیز با انواع جنایتها و توطئهها همچون قتلعام ۶۷، بمباران، کودتای ۱۷ژوئن، فروغ ایران و. باز این انقلاب را به محاق میبردند.
آری این خواهر مریم بود که گفتند حق و حقوق خلق اگر در کام اژدها هم باشد آنرا بیرون خواهم کشید. تالله لاکیدن اصنامکم = بهخدا سوگند ریش و ریشه خمینی و مرتجعان و مماشاتگران و خمینی صفتان را خواهیم سوزاند. اما این اشرف بود که با خواهر مریم قدر دیگری برای خود و خلق قهرمان و اشرفنشان رقم زد، با اشرفیان جنگ در اشرف را که بخشی از جنگ سرنگونی میباشد، با جنگ صدبرابر و عزم حداکثر بدون هیچگونه شکاف با هر بهایی و هر چقدر که طول بکشد برای پیروزی نهایی رقم خواهیم زد».
«امیرآقا» پس از قتلعام مجاهدین اشرف در ۱۰شهریور ۱۳۹۲توسط دژخیمان قاسم سلیمانی، بهمدت ۹۲روز در لیبرتی در اعتصاب غذا بهسر برد. در دوران اعتصاب غذا از طرف سفارت کانادا باز هم به سراغ او آمدند تا با پاسپورت به روز شدهیی که برای او آورده بودند، به کانادا برود. قهرمان جوانمرد مجاهد خلق در منتهای ضعف و بیحالی ناشی از اعتصاب غذا، خندید و هیهات گفت و برخروشید که چگونه در میانه اعتصاب بهخاطر قتلعام یارانم از من میخواهید صحنهٔ جنگ را ترک کنم؟
نبرد با بیماری، دوران درخششی دیگر برای قهرمان والای مجاهد خلق بود که پایداری در برابر بیماری را بخشی از نبرد در راه آزادی خلق و میهن میدانست و در این راستا دردهای جانکاه را بهسخره گرفت و بهالگویی درخشان از صبر و استقامت تبدیل شد.
او کمتر از یک ماه قبل از پرواز جاودانگی در آخرین نقشه مسیر زندگی انقلابیاش در اول فروردین ۱۴۰۴نوشت:«با هزاران درود بهبرادر مسعود و خواهر مریم راهبران عقیده و دلهایمان که طی این سالیان ما را از صدها و هزاران ابتلا و آزمایش سرفراز عبور دادند و اکنون مقاومت و مجاهدین را بربام جهان نشاندند.
نقشهمسیر امسال را در حالی مینویسم که سخت بیمار هستم و بهسختی نفس میکشم اما چه باک ؟ من و ما در مکتب مسعود و مریم آموختهایم که مجاهد خلق کارش و رزمش شکستن بنبستهاست در هر شرایط و میتوان و باید هر ابتلا و آزمایش را سکویی برای جنگ بیشتر کرد. جنگی مقدس برای پایان دادن به درد و رنج خلقمان و من خون و نفسم را تقدیم آزادی و رهایی خلقم کردهام و بارها عهد کردهام که تا آخرین قطره خون و تا آخرین نفس بر این عهد و پیمان استوار ایستادهام. آری به من پیشنهاد داده شد که چون سیتیزن هستم برای معالجه به خارج بروم، اما نپذیرفتم و گفتم مگر خون من از بقیه رنگینتر است؟ من برای معالجه هیچ سازگاری با ساحل امن و معالجه و امکان بهتر ندارم، بلکه انتخاب من بودن در آمادگاه سرنگونی نبرد و نقطه امید خلق قهرمان است. ماندن تا به آخر در خانه خواهر مریم این پاکترین شهر جهان، آرمان یک مجاهد خلق است و من همین جا و با همین امکاناتی که داریم معالجه میشوم و همین جا میمانم.
در این شرایط سیاسی همه چیز بیانگر عقبنشینی و نابودی رژیم است و این وظیفه ما و کانونهای شورشی قهرمان است که آخرین ضربه را به این رژیم فرتوت وارد کنیم. خدایا به کانونهای شورشی ما قدرت و قوت عطا کن. خدایا مجاهدین را در پناه خودت بگیر و آنها را از همه آزمایشهای پیش رو سرفراز بگردان.
بار خدایا بهمن کمک کن که رهروی صادق و فداکار برای این رهبری باشم. آری برای صدمین بار تکرار میکنم من مجاهد خلق میمانم. مجاهد خلق تا تهران میجنگم و مجاهد می میرم.
خدایا چشم خلق قهرمان ایران را به دیدن برادر مسعود و خواهر مریم روشن کن و آنها را از هر گزندی حفظ و حراست بکن.با امید به سرنگونی تام و تمام این نظام سراسر ظلم و جنایت».
مرگ براصل ولایت فقیه
درود بر رجوی
پیروز باد و زنده باد کانونهای شورشی و ارتش آزادیبخش ملی ایران
مجاهد بدهکار و سر موضع محمدرضا خالقی حاضر حاضر حاضر
پرواز جاودانگی مجاهد قهرمان محمدرضا خالقی را که نمونهٔ مجسم پیمان خون و نفس برای آزادی خلق و میهن و الگوی والای «مجاهد بمانم، مجاهد بمیرم» در همین راستا بود، به یاران و همرزمان و بستگان این مجاهد صدیق تسلیت میگویم.
۴۶سال مبارزه پیگیر و پر رنج و خون این مجاهد پاکباز از مظاهر درخشان «سرموضع» ماندن و ایستادگی بر اصول و مواضع آرمانی مجاهدین است که تسلیمناپذیری مردم ایران در برابر دیکتاتوری دینی را بازتاب میکند. درود بر او که همواره با انتخابهای جانانه، میدان نبرد و تشکیلات رزمندهٔ مجاهدین را بر زندگی در رفاه و آسایش ترجیح داد.
مجاهد خلق محمدرضا خالقی از نسل مبارزان و مجاهدان۵۷ است که در پی آزادی حقیقی مردم ایران، راهبری مسعود را برگزید و در طولانیترین، بغرنجترین و خونینترین مقاومت تاریخ ایران به یک الگوی غیرتمندی انقلابی و پایداری تا آخرین نفس برای آزادی تبدیل شد.
یقین دارم که راه و رسم جوانمردی، پاکبازی و رزمندگی و غیرت انقلابی «امیر» در همرزمان مجاهدش و در رزم جوانان شورشگر میهنمان شعله میکشد و در نبرد برای آزادی ایران اسیر به بار مینشیند.